محمد حسن ناصری معروف به دكتر عضدی

محمد حسن ناصري در سال 1313 در شاهرود به دنيا آمد. طبق اظهارات سرهنگ مولوي رئيس وقت ساواك تهران، وي از سالهاي قبل از سال 1342 زماني كه دانشجو بوده در دانشگاه براي ساواك جاسوسي مي‌كرده و در به هم زدن تظاهرات و اعتراضات دانشجويان نقش فعال و برجسته‌اي داشته است كه پس از شناسايي، توسط دانشجويان مورد ضرب و شتم شديد قرار مي‌گيرد به حدي كه دستش مي‌شكند. او فارغ‌التحصيل رشته حقوق از دانشگاه تهران بود و به توصيه سرهنگ مولوي رئيس وقت ساواك تهران در 28/4/1343 به استخدام ساواك در مي‌آيد. ابتدا رهبر عمليات دايره اقدام عليه حزب توده بوده و سپس رهبر دايره عمليات ساواك سوسنگرد مي‌شود و پس از آن در اداره كل امنيت داخلي مشاغلي چون كارمند بخش عمليات ويژه، بازجوي مستقل بخش مستقل قضائي، معاون دايره عمليات و بررسي، رئيس بخش دايره عمليات و بررسي داشته و به دنبال آن تا زمان بازنشستگي رئيس واحد اطلاعاتي كميته مشترك ضد خرابكاري بوده است.
وي به خاطر سرسپردگي كامل موفق به دريافت تقدير نامه‌، تشويق‌نامه و مدالهاي متعددي گرديد كه عبارت است از: تقدير كتبي از سوي رئيس ساواك تهران، تشويق‌نامه مقدم(چهارمين رئيس ساواك)، ترفيع از رتبه سه به چهار، يك قطعه نشان درجه پنجم همايوني، مدال درجه سوم كوشش، ترفيع از رتبه 4 به 5، مدال جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و … .
وي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از كشور گريخت. (پرونده شخصي، سند شماره 49)كتاب شكجه گران ميگويند ص 294

 

اعترافات تهراني درباره عضدي:
او از زماني كه دانشجوي رشته حقوق در دانشگاه تهران بوده با ساواك همكاري مي‌كرده و به عنوان منبع از اعضاي جبهه ملي در دانشگاه كسب خبر مي‌نموده است. بعداً چون آموزگار بوده به ساواك منتقل و مدتي در سوسنگرد و ساواك تهران رهبر عمليات بوده تا اينكه ]با[ رئيس ساواك سوسنگرد اختلاف و كارش به دادگاه اداري مي‌كشد و به تهران منتقل و در بخش مستقل قضائي (303) بازجوي متخصص مي‌شود.
در بازجويي و شكنجه اعضاي گروه فلسطيني در سال 48 (شكرالله پاك نژاد و ناصر رحيم‌خاني و سايرين) گروه ساكا سازمان ماركسيستي لنينيستي توفان و دهها گروه كوچك و بزرگ مبارز دخالت داشته و از سال 49 تا اواسط سال 54 هميشه در كنار عطارپور (حسين‌زاده) بوده و هر دو نفر در تشديد شكنجه و سخت‌گيري بيشتر كارمندان را در فشار مي‌گذاشته‌اند. من بارها خودم شاهد بودم كه دراطاق شكنجه يا اطاق بازجو مي‌ايستاد و دستور كتك زدن مي‌داد و خودش هم مي‌زد و هيچ رحمي نداشت. او اصولاً با آزاد ساختن زنداني مخالف بود. هربازجو كه گزارش آزادي تهيه مي‌كرد صدا كرده و با خشونت او را متهم به پول گرفتن و يا ارتباط با او مي‌نمود بطوري كه بازجويان واقعاً از اين كه گزارش آزادي براي كسي تهيه نمايند مي‌ترسيدند. او هميشه نظريه‌هاي بازجويي را تند مي‌كرد و اگر متهمي واقعاً ابراز ندامت كرده و يا عائله‌مند بود و يا گناه كمي داشت كه مي‌شد از آن گذشت او نظريه بازجو را خط زده و مي‌گفت اين مسائل ربطي به ما ندارد و بنويسيد «فعاليت مضره او محرز و مسلم است» و اين جمله بود كه راه هر گونه كمكي را مي‌بست. اگر انتقادي يا ايرادي از دولت يا رژيم گفته مي‌شد چشمهايش را از حدقه بيرون مي‌آورد و مي‌گفت خيلي فضولي مي‌كني. «صلاح مملكت خويش خسروان دانند».
حيواني عقده‌اي بود كه چون دستش را در دانشگاه، دانشجويان شكسته بودند، هميشه وقتي به يك متهم مي‌رسيد، دست او را مي‌گرفت و پيچ و تاب مي‌داد و يا كشيده مي‌زد. هميشه به فكر منافع شخصي خود بوده در اين راه ضمن بزرگ كردن كارهاي خود توجهي به ديگران حتي اگر دوست خودش بودند نمي‌كرد و در اين راه حتي به رضا عطارپور (حسين زاده) را كه باعث ترقي او شده بود تهمت زد و تا اين اواخر هم با هم قهر بودند. او حيواني است كه هر عمل جنايتكارانه از دست او و فكر او برمي‌آيد و اصولاً خبيث است مشاغلي كه داشته عبارتند از رئيس بخش 311، معاون اداره يكم عمليات و بررسي، معاون واحد اطلاعاتي كميته مشترك ضد خرابكاري و رئيس اين واحد تا آبان سال 57. او هميشه مي‌گفت من نوكر رئيس هستم و اگر يك چوب بالاي سر من بگذارند، از او اطاعت مي‌كنم. ساير اعمال او به شرح زير است:
1- شركت در شكنجه متهمين سياهكل و اصرار در اعدام آنها. توضيح اينكه او هميشه اصرار داشت كه ميزان محكوميت و مجازات را هم خودش تعيين كند و اين كار را هم مي‌كرد و با اداره دادرسي درمورد ميزان مجازات متهمين تماس مي‌گرفت.
2- شركت در محاصره خانه تيمي چنگيز قبادي در شهر وليعهد و خانه تيمي مهرنوش ابراهيمي روشن در احتمالاً خيابان ابطحي.
3- عامل مؤثر فشار و شكنجه به متهمين كه در بين سال 50 و 51 در اوين دستگير و خودش و نوذري (رسولي) به كار آنها رسيدگي مي‌كردند مثل ويدا حاجبي تبريزي.
4- دفاع از خشونت و شكنجه در همه مراحل و ارائه پيشنهاد در اين زمينه.
5- شركت در به شهادت رساندن 9 نفر از زندانيان در اوين از جمله بيژن جزني، مصطفي خوشدل و كاظم ذوالانوار. ضمناً او پيشنهاد كننده و يا طراح بوده و از ابتدا مي‌دانسته دارد چكار مي‌كند.
6- يكي از عاملين تجديد قراربازداشت زندانياني بوده كه پس از پايان محكوميت مجدداً به اتهام واهي فعاليت در زندان مدتها زنداني كشيده و به اصطلاح مي‌گفتند ملي‌كشي.
7- از عاملين تشديد مجازات متهمين از سال 54 به بعد بوده است.
8- بعنوان رئيس واحد اطلاعاتي از كليه جناياتي كه در كميته مشترك ضد خرابكاري صورت گرفته اطلاع داشته منجمله شهادت خسرو صفائي، گرسيوز برومند، معصومه طوافچيان، مهوش جاسمي و ساير افرادي كه از سال 55 به بعد دستگير و شهيد شده‌اند.
9- به نظر من علت مگر بهمن روحي آهنگران فشار و شكنجه‌هايي بوده است كه در شب دستگيري به دستور او و يا به وسيله او به روحي آهنگران وارد آمده زيرا صبح كه من از خواب بيدار شدم گفت كه بهمن را شكسته است و از همان موقع بهمن روحي آهنگران به تدريج حالش بدتر شد در حالي كه بعد از آن ديگر شكنجه نشد و آخر سر هم در بيمارستان شهيد شد، البته پس از عمل جراحي و دو سه روز بعد.
10- او هميشه با ماشين ضد گلوله و يك يا دو اسكورت به منزلش مي‌رفت و حتي اكيپ هم او را اسكورت مي‌كرد.
11- دستگاه‌هاي شكنجه مثل شوك الكتريكي آپولو، قفس و… با نظر و يا طرح او يا عطارپور ساخته شده و همان‌طور كه قبلاً گفتم شخصي به نام جعفري كه در شهرباني مورد شناسايي مي‌باشد و عباس نظيف كار (زنداني) هم بايد او را بشناسد مي‌تواند بگويد كه چه كسي دستور ساختن آنها را داده است.
12- در اين دو سال گذشته با وامي كه از دولت گرفته بود مشغول ساختن سردخانه در اطراف دامغان بود و تعدادي هم چاه آب زده بود كه فرزين طباطبايي حدود دو ميليون تومان از او طلبكار است. همچنين شخصي به نام داعي الحق كه فرش فروش در بازار است مي‌گفتند كه حدود 700 هزار تومان از او بابت فرش مي‌خواهدكه نداده است. او حتي پول رسولي (200 هزارتومان) كه مربوط به وام اداري خريد خانه‌اش بوده برداشته و كليه وسائل خود را فروخته بود.
13- شايع بود كه منزلش را به ساواك اجاره داده است. منزل او در تهران پارس نزديك منزل سرگرد افشار (زنداني) است.
14- در اين اواخر بازنشسته و با گرفتن 100 هزارتومان به اسرائيل رفته و به احتمال قوي در تل‌آويو زندگي مي‌كند و با شعيب صميمي آخرين نماينده ساواك در اسرائيل رابطه دارد. چون زبان نمي‌داند.
15 – از ساير جنايات او از سال 55 به بعد اطلاعي ندارم ولي او هم بايد در جريان سر به نيست كردن مبارزان و مجاهدان كه در دو سال گذشته دستگير مي‌شدند و بعد خبري از آنها نمي‌شده است داشته باشد. من از ناصري (عضدي) كثيف تر، لعين‌تر و خبيث‌تر نديده‌ام و اميدوارم كه هرچه زودتر به مجازات اعمال جنايتكارانه‌اش برسيد. هر كمكي هم كه از دستم برآيد يا به نظرم برسد با جان و دل حاضرم انجام دهم.