سالروز شهادت خدمتگزارِ مخلص، حجتالاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی
پیش از ظهور انقلاب اسلامی در دو دهه پایانی حیات رژیم پهلوی تلاشهای گسترده روحانیت انقلابی و روشنفکران مسلمان در فراهم نمودن زمینههای بازگشت به خویشتن و فرهنگ اسلامی و درون مایههای خودی در مقابل هجمه غرب و اندیشههای غربی موجب شد تا بنیانهای انقلاب اسلامی شکل بگیرد. این فعالیتها که اساساً عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به خود اختصاص داده بود شرایطی پدید آورد تا نیروهای انقلابی و مردم و نیز نخبگان فکری که عموماً از حوزه علمیه برخاسته یا تحت تربیت اسلامی مدارج علمی و دینی را گذرانده بودند در پیوندی عمیق با یکدیگر بتوانند با ملحق شدن به نهضت امام خمینی طومار رژیم پهلوی را در هم بپیچند. حجتالاسلام و المسلمین مهدی شاهآبادی در زمره نخبگان فکری قرار داشت که به سبب تبار مبارزهگری که در آن رشد یافته بود پای در مسیر روشنگری گذاشت و در این راه از هیچ کوششی برای به ثمر نشاندن اهداف عالیه انقلاب فروگذاری نکرد و سرانجام نیز در صحنه خدمت به انقلاب به شهادت رسید.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى شاهآبادى شهریور سال 1309 در قم و در بیت فقاهت و عارف کامل، آیتاللّهالعظمى حاج شیخ محمدعلى شاهآبادى استاد عرفان امام خمینى متولد شد.
از آنجا که تأثیر تفکرات علامه محمدعلی شاهآبادى بزرگ بر اندیشههاى امام خمینى و بسیارى از بانیان انقلاب اسلامى ایران مشهود است، شیخ مهدى شاهآبادى نیز مانند پدرش اندیشه مبارزه با حکام ستمگر را سالیان دراز در عمق جان خود پرورد. ایشان با الهام از امام خمینى مبارزات سیاسى خود را تداوم بخشید و با توجه به این که رسالت اصلى خود را در شناساندن مقام والاى مرجعیت تقلید و رهبریت شیعیان جهان امام خمینى به ملت مسلمان مىدانست، هم در دوران طلبگى و هم پس از آن به همراه خانواده به شهرها و روستاهاى کشور مىرفت و ضمن تبلیغ دین سعى در آگاه نمودن عموم مردم نسبت به اوضاع زمانه داشت. اگرچه او و خانوادهاش در اثناى این سفرها مجبور به تحمل سختىها و مشقات فراوانى شدند، اما تبلیغ زعامت امام و طرح مرجعیت ایشان به عنوان یک ضرورت دینى وسیاسى مستلزم تلاش فراوان و بىوقفهاى بود که در هر صورت باید انجام مىگرفت. همچنین ایشان و چند نفر از دوستانشان نقش بسیار مهمى در جهت ایجاد هماهنگىهاى لازم بین مراجع و امام خمینی ایفا کردند.
وی سال 1350 از قم به تهران مراجعت کرد و در منطقه رستمآباد شمیران به امامت جماعت و دیگر خدمات دینى پرداخت و مسجد محل را به کانون فعالیت و رشد نیروهاى انقلابى تبدیل کرد. تکثیر اعلامیهها و نوارهاى امام که از نجف مىرسید، پخش آنها در سراسر کشور، جذب جوانان پرشور و انقلابى در کانونى سازمان یافته و متشکل، اقداماتى در جهت فرارى دادن برخى از زندانیان سیاسى و مخفى کردن عدهاى از مبارزان که تحت تعقیب ساواک بودند و… از جمله اقدامات این عالم مبارز بود.همچنین به وسیله دوستان خود با مبارزان خارج از کشور ارتباط برقرار نمود و در امر مبارزه با ایشان تشریک مساعى کرد.
در عین حال تشکیل «صندوق ذخیره علوى» از دیگر اقدامات فرهنگی او بود که تقویت و پشتیبانى مالى از انقلابیون یکى از اهداف مهم آن به شمار میرفت و خانواده افرادى که به دست رژیم به زندان مىافتادند، از تسهیلات این صندوق بهرهمند مىشدند. با تدبیر این عالم روشنگر دامنه فعالیتهاى صندوق به شهرستانها هم کشیده شد. تشکیل «جلسات هفتگى تفسیر قرآن» در مسجد رستمآباد که عمدتاً افراد تحصیلکرده و دانشگاهى در آن شرکت مىکردند هم از دیگر فعالیتهاى فرهنگى ایشان بود. همچنین این فعالیتها در اوایل دهه پنجاه در شرایطی که امام خمینى در تبعید به سر میبرد و اختناق و سرکوب در داخل کشور به اوج خود رسیده بود به صورت شبانهروزى و مداوم از سوی ایشان دنبال میشد. از آن جا که اقدامات شیخ مهدی هر روز گستردهتر میشد لاجرم از چشم ماموران ساواک به دور نماند و در نهایت موجب دستگیری وی در سال 1352 شد. علاوه بر آن در حمله ساواک به منزل او تعداد قابل توجهى اعلامیه و کتب انقلابى کشف گردید و ایشان در زندان تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از 4 ماه حبس آزاد شد، لکن با ادامه فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى مجدداً در سال 1353 دستگیر شد و 20 روزی را در زندان سپری کرد. عمده اتهامات وارده به ایشان اقدام علیه امنیت ملى کشور و همکارى با عناصر وابسته به گروه خرابکار بود.
سال 1354 همزمان با آشکار شدن انحرافهاى عقیدتى درون سازمان مجاهدین خلق، علیه این جریان ارتدادى به مبارزه برخاست و به دنبال اعترافات خلیل فقیه دزفولى نزد ساواک در همین سال براى سومین بار دستگیر شد و مدت 2 ماه تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از آزادى از زندان نیز بر دامنه فعالیتهاى انقلابى خود افزود و رژیم با توجه به ادامه فعالیتهاى ایشان که به صورتى جدىتر و آشکارتر صورت مىگرفت، تصمیم به تبعید ایشان گرفت و نهایتاً این فقیه مبارز را در زمستان 1355 به بانه کردستان تبعید کرد. هدف از تبعید به بانه محدود کردن فعالیتهای سیاسی این عالم فرزانه بود. چرا که رژیم تصور میکرد به جهت حضور برادران اهل سنت در آن خطه از ایران شیخ مهدی فرصت عرض اندام پیدا نخواهد کرد، اما علیرغم چنین تصوری عملکرد و تدبیر ویژه شهید شاهآبادى باعث گرایش بسیارى از علما و توده مردم کُرد و سنى مذهب به سوى امام و انقلاب شد به طوری که تظاهراتى علیه رژیم در آن منطقه را رقم زد. در همین دوران گستردگی مراقبت ساواک از اعمال و فعالیتهای وی در بانه به حدی بود که حتی جزوات و کتابهایی که جهت مطالعه وی از طرف مؤسسات و مراکز علمی ارسال میشد مورد تحقیق و تفحص کامل قرار میگرفت. به طوری که در سومین ماه تبعید او، بستهای حاوی یکصد و پانزده جلد کتاب و جزوه از سوی مراکز علمی قم به وسیله فرزندانش برای وی ارسال شد که کتاب توضیحالمسائل حضرت امام نیز جزو آنها بود. طبق دستور مقامات ساواک مقرر شد که کتابها بر اساس فهرست کتابهای مضره که در اختیار ساواک قرار داشت به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت مضر بودن جمعآوری شوند. مراقبتهای ساواک از زندگی شهید شاهآبادی در طول دوران تبعید، حتی شامل میهمانان و اعضای خانوادهاش که جهت دیدار با وی به بانه میآمدند نیز میشد. در اسناد به دست آمده از آرشیوهای ساواک، مدارک زیادی در خصوص اشخاصی که به عنوان میهمان به دیدار وی میآمدهاند، وجود دارد. در عین حال هجوم به منزل شهید شاهآبادی و بازرسی آن، همچنان در دستور کار ساواک قرار داشت. در اواخر اسفند ماه 1355، مأموران امنیتی در تبعیدگاه، به محل زندگی وی حمله کرده و به بازرسی از لوازم و وسایل او پرداختند. در این حمله، تعداد 22 جلد کتاب و جزوه به وسیله مأموران ضبط شد که طبق گزارش ساواک دو جلد از کتابهای مکشوفه که یکی از آنها کتاب توضیحالمسائل امام خمینی بود، از کتابهای مضر تشخیص داده و جمعآوری شد.
در مجموع فعالیتهاى سیاسى حجتالاسلام شاهآبادى در بانه باعث شد رژیم از ترس شورش بیشتر اکراد آن منطقه به تبعید او پایان دهد و آن عالم ربانى در اوایل سال 1356 پس از حدود 6 ماه تبعید به تهران بازگشت.
وی پس از مراجعت از تبعید تغییر محسوسى در خط مشى و شیوه مبارزاتیاش داد و در هماهنگى با برنامه اساسى و راهبردى امام مبنى بر شکلدهى به یک مبارزه کاملاً مردمى و گسترده، مبارزات خود را وارد مرحله جدیدى نمود و از آن پس به صورت کاملاً علنى دست به کار شد و جز در موارد معدودى، شدیداً از مخفىکارى پرهیز مىکرد. حجم انتشار اعلامیههاى امام توسط ایشان به شکل مشهودى زیاد شده بود و در همه محافل علناً علیه رژیم شاه سخن مىگفت. خرداد 1357 به دنبال دستگیرى یک گروه انقلابى و ارتباط آنها با وی براى چهارمین بار دستگیر و زندانى شد. دستگیرى این بار ایشان از ویژگى خاصى برخوردار بود. از لحظه ورود به کمیته مشترک با صلابت و اقتدار خاصى برخورد کردند و تمامی قدرت رژیم را که در دستگاه مخوف ساواک خلاصه مىشد به مسخره گرفتند و سوالات بازجویان را با پاسخهای عالمانهشان تحقیر کردند. حتى از خود ایشان نقل شده است که مرتباً به مأمورین مىگفتند:
«باید تمامى اعلامیهها و کتابها و نوارهایى را که از منزل دزدیدهاند، برگردانید.»
پس از مدتى از زندان انفرادى خلاص و به زندان عمومى رفت و سرانجام نیز در آذر 1357 آزاد شد.
حسین حاجیپور یکی از هم بندان شهید شاهآبادی در زندان طاغوت در باره آن دوران چنین نقل میکند:
«اولین چیزی که از شهید مهدی شاهآبادی برای من در حکم خاطرهای زنده و به یاد ماندنی است، این است که یکبار که ایشان به زندان قصر آمدند، ما داخل زندان بودیم که آقای شاهآبادی منقلب بودند و از آن جایی که من به سبب آشنایی پدرم و دیگران معظمٌله را از دور میشناختم، خدمتشان رسیدم و آن عزیز را بردیم در یکی از اتاقهایی که در زندان بود و از ایشان پرسیدیم که چرا این قدر مضطرب و ناراحت هستند؟ مشخص بود که به آن روحانی بزرگوار اهانت شده بود که منقلب و ناراحت بودند. آقای شاهآبادی وقتی مقداری آرامش پیدا کردند، گفتند که اینها میخواستند لباس مرا از تنم در بیاورند و من مخالف بودم. من دوست داشتم که لباسم را با خودم بیاورم. منظورشان از لباس، عمامه و عبا و لباسهایی بود که معمولاًَ روحانیون استفاده میکنند. بچهها گفتند خوب حاج آقا، چرا این قدر اصرار میکردید؟ خب میگذاشتید لباسهایتان را بگیرند. از آنها نگهداری میکردند و بعد از اتمام مدت زندان به شما برمیگرداندند. ایشان جملهای گفتند که خیلی خوب در خاطر من مانده، فرمودند: «لباس روحانی مثل یک پرچم میماند و من دوست دارم این پرچم را تا زمانی که میتوانم برافراشته نگاه دارم، حالا اگر نتوانم خب، نتوانستهام دیگر. من احساس کردم خیلی به من توهین میشود. من یک روحانی هستم، اگر نمیتوانم با مقررات و آداب این آقایان در جامعه باشم و عادی زندگی کنم و حرفم را بزنم، حالا که مرا حبس کردهاند دیگر به لباسم چه کار دارند؟» و بعد تعریف کردند که خیلی مقاومت کرده بودند که لباسهایشان را ندهند تا این که معززی رئیس آن روز زندان، به بند شماره یک آمده بود و شخصاً دستور داده بود که لباسهای آقای شاهآبادی را بگیرند و به خاطر مقاومت ایشان دستور داده بود که محاسن آن مرد شریف را هم بزنند و چون باز هم ایشان مقاومت کرده بودند، محاسن به طور مرتبی کوتاه نشده بود، حتی یک بخشهایی از محاسن هم کنده شده و یک بخشهایی مانده بود که بعد به تدریج مرتب شده بود و آقای شاهآبادی خیلی خرسند بودند و میگفتند که برای حفظ پرچم، تلاش خودم را کردم. حتی یادم است شهید حقانی هم آمدند و گفتند: «آقا، خود را رها میکردید، نباید این قدر مقاومت میکردید تا به شما اسائه ادب شود.» شهید شاهآبادی گفتند: «اسائه ادب در این راه، همواره به بزرگان، از صدر اسلام تا کنون بوده و ما هم به هر حال در این راه آن را تحمل میکنیم.» این اولین برخورد ما بود با حاج آقا.
… (یکبار دیگر) یادم است که خدمت آقای شاهآبادی رسیدم و یکی از بحثهایی که من همواره با ایشان داشتم کوتاهی و قصوری بود که جامعه اسلامی در آن روزها به نشر تعالیم اسلامی داشت. جوانهایی که از ظلم آن روزگار بسیار رنجیده بودند و عدالتخواهی و حقطلبی آنها را واداشته بود تا اقدام به عملیاتی علیه نظام ظلم و جور بکنند. به هر حال دلشان میخواست که به آن اندیشه و تفکر اسلامیای که از بزرگانشان، از ائمه اطهار(ع) و از آقا اباعبدالله الحسین(ع) شنیده بودند، یک نگاه منظم و مشخص و درستی داشته باشند، چون باور بر این بود که راه عمل، از چگونگی اندیشه به دست میآید و حتی در مقاطع مختلف، تاکتیک ما باید با ارزشهای فکری و اعتقادیمان همراه باشد… ایشان با توجه به مطالبی که ما بیان میکردیم، با یک سعه صدر بسیار جالبی تمام مطالب را میشنیدند و بعضیهایشان را پاسخ میگفتند و بعضی را قبول میکردند که در اثر کوتاهی جامعه روحانیت بوده، به دلیل این که جامعه روحانیت مجموعه کسانی را تشکیل میدهد که عمرشان را صرف این میکنند که تعالیم اسلام را به مردم بشناسانند و قرار است که سخنگو و بیان کننده این نظام ارزشی باشند؛ به ویژه برای کسانی که فرصت این کارها را ندارند. آقای شاهآبادی به هیچوجه اصرار نمیکردند که نه، ما همه کارها را کردهایم و همه چیزها را گفتهایم و این شما هستید که نمیفهمید و نمیدانید و این شما هستید که به اشتباه رفتهاید؛ اصلاً این طور نبود. وقتی ما صحبت میکردیم، فرض بفرمایید برای «شناخت»ی که آن سازمان مبارزاتی با زحمات زیاد نشسته و تدوین کرده بود و به «رفرنس»ها مراجعه کردند تا ببینند از کجا میتوانند این چارچوب مبارزاتی را شکل بدهند، به جز فلسفۀ ژرژ پلیستر و یک سری متون ثقیل عربی، چیز دیگری گیرشان نیامد و چون متون ثقیل عربی را نمیفهمیدند، راحتترین راه این بود که بدانند «آنها» چه میگویند. این بود که جوانهای مسلمان ما اگر میخواستند بگویند «شناخت» چیست، قبل از این که بتوانند از نگاه ملاصدرا و سایر فلاسفه بزرگ اسلامی حرف بزنند، حرفهایی را که در کتابهای ماتریالیستها بود و راحتتر میفهمیدند، بیان میکردند. شاید انحراف ایدئولوژیک، اصولاً از همین جاها شروع شد که بعضیها خیلی راحت میتوانستند به چنین منابعی دست پیدا کنند و ترجمههای خیلی مفصل و مدونی از آن منابع وجود داشت و بعد، احیاناً میتوانستند رنگ و لعاب اسلامی هم به این آثار بدهند و آیه یا حدیثی را نیز کنار آنها بگذارند و این طور باور داشته باشند که درست میاندیشند، در حالی که آن تفکر از ابتدا غلط بود و اصولاً نمیتوان یک نگاه ماتریالیستی را با مبانی ایدئولوژی اسلامی منطبق کرد.»
… روی باز آیتالله شاهآبادی را هیچگاه فراموش نمیکنم که هر چه ما کنکاش میکردیم و کنجکاویهایمان را میخواستیم با یک عالم دینی اقناع کنیم و مطالبی را بفهمیم، خستگی در وجود ایشان معنا نداشت و از ادامه بحثهای فی مابین ممانعت نمیکرد. البته همه این طور نبودند. ایشان به شخصه در این زمینه عامل بسیار مؤثر و خوبی بر پایداری خیلی از بچهها بر بسیاری از باورهای دینیشان بودند تا به نتیجه مطلوب برسند. البته نباید حق آیتالله شهید حقانی را هم فراموش کنیم، چون ایشان هم زحمات بسیار زیادی کشیدند. در زندان، حتی منجر به تدوین بسیاری از کارهای خوب شد که کمتر کسی از ایشان یادی میکند. شهید حقانی هم زمان در بند پنج بودند و آیتالله شاهآبادی در بند چهار و بحثهایی نیز با همدیگر داشتند که همه آن بحثها خیلی شیرین و جذاب بود و اشاره به موقعیتهای پرتلاطم آن روزها داشت…»
همزمانی آزادى شیخ مهدی از زندان با اعلام خبر مسرتبخش ورود امام خمینی به ایران موجب شد تا وی در کمیته استقبال امام حاضر شود و ضمن اداره بیت ایشان فرمان امام مبنى بر لغو حکومت نظامى در 21 بهمن 1357 را نیز ابلاغ نماید. علاوه بر این به مساعدت در خلع سلاح کلانترىها و پادگانها و مهماتسازىها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن و تشکیل و سازماندهى گروههاى مردمى براى برقرارى امنیت در کشور بپردازد و فعالانه در امور مربوط به تشکیل حکومت نوپاى اسلامى شرکت داشته باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی در توصیف روحیات شهید شاهآبادی میفرمایند:
«بعد از این که انقلاب پیروز شد، این انسان گویى برایش خواب و استراحت و راحتى معنى نداشت. چقدر شبها اتفاق مىافتاد که ساعت 12 یا یک و دو بعد از نیمه شب بلند مىشدند با بعضى از دوستانشان راه مىافتادند و به سراغ بیمارستانها مىرفتند، به عیادت مجروحین و جانبازان و رسیدگى به وضع بیمارستانها که برود ببیند بیمارستانها چه جورى است؟ آیا به مریضها کسى رسیدگى مىکند یا نمىکند و اگر نقصى وجود دارد پیگیرى کرده، با مسوولان تماس بگیرد. یک بار من یادم نمىآید که در طول این دوستى چندین سالهاى که با این شهید عزیز داشتم، ببینم از کار خسته شده و آثار کسالت و انزجار از کار را من هرگز در چهره این مرد عزیز و بزرگوار ندیدم. ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب در خدمت انقلاب بوده و بالاخره در میدان جنگ با شقیترین دشمنان خدا به شهادت رسید و این پاداش بزرگی بود که خداوند به این بزرگوار عطا فرمود. گرچه این حادثه برای ما و شما تلخ بود، اما برای خود شهید یک حادثه شیرین به حساب میآید. شهید شاهآبادى به طور خلاصه یکى از افتخارات روحانیت مبارز ما بود؛ یک انسان پاکباز، با اخلاص، فداکار، کارى، نستوه، خستگىناپذیر و خوشروحیه. من به خوشروحیهگى این انسان کم آدم دیدم.»
امام خمینى در شهادت این مظهر اخلاص و ایمان و استقامت پیام تاریخى و شکوهمندى را بدین شرح صادر کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزاده محترم، جناب حجتالاسلام آقاى شیخ مهدى شاهآبادى را به پیشگاه معظّم حضرت بقیهاللّه ارواحنا لمقدمه الفداء تبریک و تسلیت عرض مىکنم. مبارک باد بر آن حضرت، چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیمالشأن ایران و به ویژه روحانیت عالیقدر را سرافراز مىنمایند. این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاءاللّه پیوست فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانى به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش بر نمىآیم. از خداى متعال براى این شهید عزیز و سایر شهداى در راه اسلام، رحمت در جوار خود و براى فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاهآبادى دامت افاضاتهم صبر و اجر عظیم خواستارم.
روحاللّه الموسوى الخمینى
7 / 2 / 1363
برگرفته از پرتال مرکز بررسی اسناد تاریخی