شهیدان زیر شکنجه ابراهیم جعفریان و طیبه واعظی دهنوی

 

ورودِ بي‌بازگشت
در ايام فعاليت كميته مشترك كه حدود شش سال طول كشيد، هزاران نفر از زنان و مردان مبارز، در اين مكان به بند كشيده شدند و دهها نفر از آنان با بدني كاملاً سالم به اين دژ خوفناك وارد شدند ولي در زير شكنجه‌هاي بي‌رحمانه‌اي كه بر روي آنها اعمال شد، جان به جان آفرين تسليم نمودند و دژخيمان، جسم بي‌روحشان را از اين مكان بيرون برده و در گزارش‌هاي خود علت مرگ آنان را دلائلي واهي همچون خودكشي، نارسايي كليوي، كشته شدن در درگيري خياباني و… قلمداد مي‌كردند. ولي مقايسه برخي از سندهاي موجود مانند گزارش ساواك با اسناد پزشكي قانوني و سندهاي بيمارستان شهرباني و وجود تناقض در آنها، مشخص مي‌گردد كه اين افراد در زير شكنجه جان باخته‌اند و متأسفانه محل دفن بسياري از آنها پس از سالهاي سال هنوز مشخص نشده است.
البته اين تعداد، جداي از كساني هستند كه در درگيري‌هاي خياباني با اكيپ‌هاي گشت ساواك در خون خفتند و يا در بيدادگاههاي رژيم به اعدام محكوم شده و به جوخه‌هاي مرگ سپرده شدند. فريدون توانگري (معروف به آرش- شکنجه گر ساواک) در پاسخ به سئوالي كه خبرنگار تلويزيون در خصوص عكس‌العمل مقامات ساواك پس از شهيد شدن انقلابيون زير شكنجه چه بود؟ مي‌گويد: «مقامات مافوق بعد از اين ماجراها (كشته شدن افراد زير شكنجه) عكس العمل خاصي انجام نمي‌دادند و فقط پرونده‌سازي مي‌كردند. نامه‌اي تهيه مي‌كردند كه اين شخص يا بر اثر خونريزي يا خودكشي در زندان فوت نموده است».
آنچه در پي مي‌آيد، نمونه‌هايي از اسناد كشتار زندانيان در زير شكنجه و تناقض‌گويي‌هاي اسنادي است كه نشاندهنده سندسازي ساواك در اين موارد بوده است:


ابراهيم جعفريان و طيبه واعظي دهنوي

درباره : ابراهيم فرزند مصطفي شهرت جعفريان دهنوي
و  همسرش طيبه فرزند محمد صادق شهرت واعظي دهنوي
پيرو شماره 112/ك و 113/ك 10/2/2536
و بازگشت به شماره 2/18226/66/401 – 8/3/2536

نامبردگان بالا كه از اعضاء مسلح و متواري شاخه مذهبي مهدويون[1] (منشعب از گروه تروريستي باصطلاح مجاهدين خلق ايران) بوده كه به دنبال اقدامات و پيگيري‌هاي شبانه‌روزي، در شهرستان تبريز مورد شناسائي قرار گرفته و به‌ هنگام دستگيري (در تاريخ‌هاي 31/1/2536 و 2/2/2536) مبادرت به مقاومت مسلحانه نموده بودند در بازرسي بدني از آنان كه به وسيله مأمورين سازمان اطلاعات و امنيت تبريز به عمل آمده يك قبضه سلاح كمري به شماره 24180 با خشاب مربوطه و هفت تير فشنگ، يك عدد نارنجك دست ساز، يك رشته كمربند تجهيزاتي و يك جلد گواهينامه رانندگي به نام ابراهيم جعفريان دهنوي، دو جلد شناسنامه با مشخصات مجعول و مبلغ 6870 ريال وجه نقد به انضمام مقاديري مدارك و وسائل گروهي و مواد منفجره به شرح صورتجلسه تنظيمي پيوست از منزل امن آنان نيز كشف و ضبط گرديده و متهمين به ترتيب برابر قرار تأمين روز 31/1/2536 و 1/2/2536 بازپرس شعبه 3 دادسراي دادگاه عادي تبريز بازداشت مي‌گردند و چون مقتضيات امنيتي ايجاب مي‌نمود كه تحقيق و رسيدگي به پرونده آنان در مركز انجام گيرد لذا مراتب طي شماره‌هاي 112/ ك و 113/ ك – 10/2/2536 به آن دادستاني اعلام و متعاقباً به مركز منتقل گرديدند و به دنبال آن متهمين مذكور كه به فعاليت‌هاي مضره خود معترف و آمادگي‌شان را براي معرفي و نشان دادن مسئول گروهي خود بيان نمودند كه قرار ملاقات ثابت گروهي آنان در ابتداي جاده تهران – قم مي‌باشد كه با تهيه طرح لازم در ساعت 1700 مورخ 2/3/ 2536[2] [1356] در معيت عده‌اي از مأمورين كميته مشترك ضد خرابكاري در محل مذكور مستقر لكن ابراهيم جعفريان دهنوي با استفاده از فرصت، مبادرت به فرار و همسرش (طيبه واعظي دهنوي)[3] نيز به پيروي از او شروع به دويدن نموده نموده و چون به اخطار مكرر مأمورين توجهي ننموده و به فرار خود ادامه مي‌دهند مأمورين به سوي آنان تيراندازي و هر دو نفرشان بر اثر اصابت گلوله كشته مي‌شوند، عليهذا با ايفاد (44) برگ پرونده متشكله شامل اعترافات متهمين، سه برگ صورتجلسه بازرسي  گزارش مأمورين سه برگ قرار بازداشت، دو برگ گزارش معاينه اجساد مركز پزشكي قانوني و دو برگ فتوكپي پروانه دفن يادشدگان به شماره‌هاي 4960/م و 4961/ م – 3/3/2536 خواهشمند است دستور فرماييد در اين مورد اقدام مقتضي معمول دارند.

رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور. ارتشبد نصيري
از طرف                         سجده‌اي
وظيفه خواه              
28/3/2536                              بازجوي متخصص – كوچصفهاني[4]

* * *

مركز پزشكي قانوني
گزارش معاينه جسد
شماره :…………………………
تاريخ : 3/3/1356
پزشك قانوني : دكتر خسروي

تشخيص پزشك قانوني : اصابت گلوله در سمت راست صدمه و آسيب مغزي
بازپرس : سرهنگ عضدي قاجار
نام : ابراهيم نام پدر : مصطفي شهرت جعفريان دهنوي سن : حدود 35 سال تاريخ معاينه : 3/3/36 ساعت معاينه : 10 صبح محل معاينه : سردخانه بيمارستان شهرباني شماره پروانده دفن : 4960/ م شماره فتوگرافي : عكسبرداري شده است اعلام فوت (نوع حادثه) : درگيري با مأمورين محل حادثه : جاده قم محل فوت : محل حادثه اعلام كننده : سرهنگ دادستاني ارتش تاريخ فوت : 2/3/36
از صاحب عكس الصاقي ]ناخوانا[ شده بامشخصات فوق معاينه بعمل آمد. در بررسي ظاهري جسد، فاقد علائم خفگي و مسموميت است. حفره‌اي به قطر در حدود 3 سانتيمتر در سمت راست بدن مشاهده مي‌گردد كه محل اصابت گلوله است. از اين حفره مايع مغزي همراه با استخوانهاي خرد شده جمجمه خارج مي‌گردد. با توجه به مراتب فوق علت فوت اصابت گلوله در جمجمه و آسيب مغزي تعيين و جواز دفن طبق اعلام نماينده كميته مبارزه با خرابكاران و دادستاني ارتش از نظر تشخيص هويت بقرار فوق صادر گرديد.
* * *

شماره 4960/م
تاريخ 3/3 ماه 1356
39 – د 4 – 48
اداره كل پزشكي قانوني
پروانه دفن

به موجب اين برگ اجازه دفن ابراهيم فرزند مصطفي شهرت جعفريان  سن … حدود 30 ساله … كه به علت … اصابت گلولهبه سمت راست صدمه و آسيب مغزي … در تاريخ … 2/3/ ماه 1356… درگذشته است داده مي‌شود.
پزشكي قانوني
* * *

مركز پزشكي قانوني
گزارش معاينه جسد

پزشك قانوني : دكتر خسروي
تشخيص پزشك قانوني : اصابت گلوله در قفسه سينه و… احشاء
بازپرس : سرهنگ عضدي قاجار
نام : طيبه نام پدر : محمدصادق شهرت واعظي دهنوي سن : حدود 25 سال تاريخ معاينه : 3/3/36 ساعت معاينه : 30/9 صبح محل معاينه : سردخانه بيمارستان شهرباني شماره پروانده دفن : 4961/ م شماره فتوگرافي : عكسبرداري شده است اعلام فوت (نوع حادثه) : درگيري با مأمورين محل حادثه : جاده قم محل فوت : محل حادثه اعلام كننده : سرهنگ دادستاني ارتش تاريخ فوت : 2/3/36
از صاحب عكس الصاقي ]ناخوانا[ شده بامشخصات فوق معاينه بعمل آمد. در معاينه ظاهري جسد، فاقد علائم خفگي و مسموميت است. محل اصابت چهارگلوله در سمت راست قفسه سينه به اقطار در حدود يك و نيم سانتيمتر مشاهده مي‌گردد كه در اثر فشار وارد به قفسه سينه خون فراوان از آنها خارج مي‌گردد. محل اصابت سه گلوله ديگر بر روي شانه راست و بازوي راست مشهود است]ناخوانا[ با توجه به مراتب فوق و با در نظر گرفتن محل اصابت گلوله‌ها به قفسه سينه علت فوت اصابت گلوله در قفسه سينه راست ]ناخوانا[ تعيين و جواز دفن طبق اعلام نماينده كميته مبارزه با خرابكاران و دادستاني ارتش و از نظر تشخيص هويت به قرار فوق صادر گرديد.

 


[1] – «مهدويون» نام گروهي اسلامي – انقلابي است كه اعضاي آن همكاري بسيار نزديكي با «سازمان مجاهدين خلق» داشتند. تشكيل اين گروه مذهبي واكنش و اعتراضي بود به تغيير ايد‌ئولوژيك و خط مشي مجاهدين  ]منافقين[ كه در ميان بعضي از فعالان اين سازمان با رويكردي مترقيانه توسط دو برادر به نامهاي محمد و مهدي شاه كرمي شكل گرفت.
بعضي از مباني فكري و استراتژيك بنيانگذاران اين گروه نيز عبارت بود از: اعتقاد به مكتب اسلام بدون اعمال نظرهاي مكاتب ديگر، مخالفت با ماركسيسم و مكتب‌هاي مخالف با اسلام، معتقد بودن به روحانيت مبارز، اعتقاد به مبارزه مسلحانه و… (ر. ك: امجدي، جليل. تاريخ شفاهي سازمان مهدويون، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384. صص 77، 97 و 98)

[2] – طبق آنچه در اصول مبارزات وجود داشته قرارها حداكثر 24 ساعته بود و چنانچه يكي از طرف‌‌ها سر قرار حاضر نمي‌شد، به معناي دستگير شدن او تلقي گرديده و گروه سعي مي‌كرد مكان خود را تغيير دهد. در سند مربوط به ابراهيم جعفريان و طيبه واعظ دهنوي تاريخ دستگيري را 31/1/2536 اعلام و حضور بر سر قرار را 2/3/2536 يكماه بعد اعلام نموده است كه در اصول مبارزه مخفي چنين امري غير ممكن مي‌باشد. از طرفي ديگر در سند تشخيص پزشكيِ قانوني اعلام مي‌دارد نامبردگان از قسمت جلو بدن مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌اند و همچنين با رؤيت عكس جسد آنها جاي هيچگونه شبهه‌اي از اينكه نامبردگان به وسيله شكنجه شهيد شده‌اند باقي نمي‌ماند و منظور ساواك از اين گونه سند سازي انحراف اذهان بوده است.

[3] – ساواك آذربايجان شرقي در اول ارديبهشت ماه 56 قرار بازداشتي صادر كرد. ابراهيم جعفريان به همراه همسرش طيبه پس از اعزام به ساواك تبريز، بلافاصله زير شكنجه بازجويان ساواك تبريز قرار گرفتند و به دنبال آن به وسيله مأموران مراقب شهرباني و كميته مشترك ضد خرابكاري استان آذربايجان شرقي به همراه اوراق بازجويي در ساواك تبريز و يك قبضه طپانچه بادي كه از منزل مرتضي به دست آمده بود، به كميته مشترك ضد خرابكاري تهران اعزام شدند. اين دو مجاهد در كميته مشترك ضد خرابكاري تهران زير وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها قرار گرفتند، ولي لب‌هاي مهر خورده و معتمد آن مسلمانان قهرمان جز به ملكوت آيات قرآن از هم باز نشد. سرانجام در سوم  خرداد سال 56 زير شكنجه‌هاي شديد به شهادت رسيدند. چندي بعد رژيم اعلام نمود به هنگام ملاقات با ساير اعضاي گروه در ابتدي جاده قم، ابراهيم و طيبه شروع به فرار نمودند و چون به اخطار مأموين توجهي نكردند، در اثر تيراندازي كشته شدند.
مادر ابراهيم جعفريان درباره بچه ابراهيم و طيبه مي‌گويد:
«بچه ابراهيم دو سالش بود. مرتضي به خانه مي‌آيد كه خواهرش طيبه را بردارد و برود كه او را به گلوله مي‌بندند و بچه مي‌افتد خانه دايي‌اش. همه تصور مي‌كردند بچه توي خانه مرده است. ساواك جنازه فاطمه جعفريان (خواهر ابراهيم جعفريان) و مرتضي واعظي (برادر طيبه واعظي دهنوي) را به تهران مي‌برد و بچه را هم در تبريز به پرورشگاه مي‌سپارند]بعدها به پرورشگاهي در تهران منتقل مي‌شود[. پس از پيروزي انقلاب زماني كه متوجه شديم بچه ابراهيم و طيبه زنده است، حسن پسرم پرونده‌ها را پيدا كرد و فعاليت كردند تا بچه را گرفتيم. بچه چهار سالش بود. حالا بچه 26 ساله است و دانشجوي رشته دندانپزشكي است».
(اين مصاحبه  در سال 1379 انجام شده است) ر. ك : امجدي، جليل. تاريخ شفاهي سازمان مهدويون، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384. صص 177و 181)

[4] – احمد معصومي كوچصفهاني معروف به مؤيد فرزند سيد باقر، در سال 1303 در رشت متولد شد. وي داراي تحصيلات فوق ليسانس مطالعات و تحقيقات اجتماعي و ابتدا آموزگار بود. در سال 1338 به استخدام ساواك در آمد و بازجوي متخصص بخش 13 و كميته مشترك بود. در حين مأموريت، مسافرتي به عربستان داشت و از جمله تخصص‌هاي وي خط‌شناسي بود و چندين مدال نيز دريافت نمود كه از جمله : مدال جشنهاي 2500 ساله، سه مدال قدرداني، مدال تشويق، مدال تقدير و مدال درجه 3 كوشش. وي در 16/11/57 بازنشسته شد. سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي دستگير و پس از محاكمه محكوم به اعدام گرديد كه حكم صادره درمورد وي به اجرا درآمد. (آرشيو موزه عبرت ايران)

 


 

طیبه واعظی؛ شهیده شکنجه طاغوت

زندگینامه شهید طیبه واعظی شهید شاخص بسیج در سال ۹۴

طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.

شهید طیبه واعظی به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد. در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.

روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد.طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است.

صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست.

طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.

طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند. روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند.

محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد.