اندیشه سیاسی شهید نواب صفوی

اندیشه سیاسی شهید نواب صفوی؛

از راهنمای حقایق تا حکومت اسلامی

نواب در کتاب راهنمای حقایق به بحث در مورد مشروطه پرداخته و معتقد است یکی از بزرگترین انحرافات و مفاسد مشروطه که آن را از مشروعیت ساقط کرد اعدام شیخ فضل‌الله نوری بود که نواب ارادت و احترام خاصی برای وی قائل بود.

جمعیت فداییان اسلام پس از قتل احمد کسروی، روشنفکر سکولار با انتشار اعلامیه ای با عنوان «دین و انتقام» در سال 1324 موجودیت خود را اعلام کرد. این جمعیت که تا سال 1334 به فعالیتهای علنی خود ادامه می‌داد، همان‌طور که ریچارد کاتم می‌گوید «از نظر بینش مذهبی و سیاسی خواهان بازگشت جامعه اسلامی به سنتهای صدر اسلام بود، زمانی که دین از سیاست جدا نبود».1

راهنمای حقایق

راهنمای حقایق یا برنامه حکومت اسلامی با عنوان فرعی «نماینده کوچک حقایق نورانی جهان بزرگ» به مثابه مانیفست فداییان بود که در سال 1329 منتشر شد. سید مجتبی نواب صفوی بنیانگذار فداییان اسلام در این کتاب کوشیده است برنامه حکومت اسلامی مورد نظر خود را تشریح کرده و به تعبیر خود ایران را به «بهشت جهان» بدل کند. این کتاب از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول به ریشه‌های مفاسد و مشکلات در جامعه ایران می‌پردازد. وی ریشه‌های مفاسد را این‌گونه بر می‌شمرد: 1. گسستن ریشه‌های نورانی ایمان از مسیر دین فطری اسلام. 2. اجرا نشدن احکام و قانون مجازات. 3. مفاسد فرهنگ. 4. بی حجابی. 5. رواج مشروبات و استعمال دخانیات. 6. قمار بازی، وجود سینما، رمانها و تصانیف شهوت‌انگیز و نغمه‌های نابهنجار. 7. دروغ، چاپلوسی و مداحیهای فضیلت‌کش. 8. فقر عمومی، فحشا و رشوه‌خواریهای گسترده. 9. بی اعتمادی و جدایی دولت از ملت.2

در ادامه و در بخش بعدی وی می‌کوشد برنامه اصلاحی خود را برای شئون مختلف جامعه، روحانیون و وزراتخانه‌های دولتی ارائه دهد. نواب با ساختار سیاسی و اجتماعی و تشکیلات مستقر مخالفتی ندارد و دغدغه وی اساسا پیاده کردن شریعت در جامعه است. از جمله پیشنهاداتی که وی ارائه می‌دهد جداسازی زنان و مردان در ادارات، پخش اذان و اقامه نماز جماعت در همه دوایر دولتی، تعطیلی قمار‌خانه‌ها، مشروب‌فروشیها و سینماها، و در نهایت پاکسازی همه ظواهر مادی و فرهنگی تمدن غرب از جامعه است. از جمله موضوعات مهم در این بخش نگاه نواب به نهاد سلطنت و یا سلطانی است که همچون پدر خانواده باشد. البته او شاه وقت، درباریان و وزرای حکومتی را به دلیل عدم اجرای احکام اسلامی در جامعه غاصب دانسته و حکومت آنان را غیر شرعی و غیر قانونی می‌داند. او معتقد است شاه وظایف مشابه یک پدر در خانواده را در جامعه نسبت به رعایای خود دارد. از نظر وی «وضعیت آرمانی زمانی است که شاهی دیندار ذی شوکت(سلطان اسلام پناه) بر اریکه قدرت تکیه زند و در حفظ دینداری مومنان بکوشد و حرمت دین وعالمان دینی را نگاه دارد.»3(الملک والدین توامان)

از موضوعات مهم دیگر این بخش نظر نواب در باب مجلس شورا و قانون گذاری در جامعه است. وی بر این اعتقاد است که «حق قانونگذاری تنها برای خداست و قانونی که از فکر پوسیده بشر قانونگذار بگذرد با علم و عقل و اسلام و اصول مقدس قانون اساسی منافات داشته و به هیچ وجه قانونیت ندارد».4 از این رو از نظر وی مجلس دیگر شأن قانون گذاری در کشور نداشته و علاوه بر آن باید تمام قوانینی که از آغاز مشروطه تا به حال از مجلس گذشته و مخالف اسلام و قانون اساسی اسلامی بوده است را ملغی کند. همچنین وی معتقد است گروهی از روحانیون و فقهای عالیرتبه باید بر روند قانون گذاری در مجلس نظارت نموده تا از مسیر شریعت منحرف نشود. نواب با روحانیت محافظه کار آن زمان به شدت مخالفت می‌کرد و از جمله معتقد بود انفعال و بی‌اعتنایی روحانیت آن زمان نسبت به مسائل سیاسی و رویه‌ها و رفتار حکومت در دین‌زدایی و برخورد با مردم تاثیرگذار است.5

غرب‌ستیزی که در اندیشه و عمل فداییان اسلام متجلی شده بود بعدها در اندیشه روشنفکرانی چون جلال آل احمد و احمد فردید انسجام بیشتری یافت. نواب بر این عقیده بود که تمدن غرب «تمام فضایل انسانی را هضم در شهوات حیوانی و رنگهای فریبنده کرده و به منزله حیوانات وحشی و فاقد تمدن و انسانیت شده اند».

نواب در ادامه کتاب راهنمای حقایق به بحث در مورد مشروطه پرداخته و معتقد است یکی از بزرگترین انحرافات و مفاسد مشروطه که آن را از مشروعیت ساقط کرد اعدام شیخ فضل‌الله نوری بود که نواب ارادت و احترام خاصی برای وی قائل بود. وی معتقد بود مشروطیت در مسیر این انحراف خود به‌تدریج از پیاده‌سازی احکام و شعائر اسلامی روی گردانده و به ورطه غرب گرایی و اخذ دستاوردهای سیاسی مدرن غرب نظیر مجلس ملی، قانون عرفی، نمایندگی سیاسی پرداخته است. در حالی‌که وی معتقد بود «اجرای دستورات اسلامی منوط و مشروط به تشکیل حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی باید ضامن اجرای آن باشد.»6

 

اعلامیه «دین و انتقام»

اگر مدرنیسم در ایران را بتوان با شاخه‌های گوناگونش نظیر ناسیونالیسم، و سکولاریسم شناخت، نواب با عمده شئون مدرنیسم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مخالف بود. غرب ستیزی که در اندیشه و عمل فداییان اسلام متجلی شده بود بعدها در اندیشه روشنفکرانی چون جلال آل احمد و احمد فردید انسجام بیشتری یافت. نواب بر این عقیده بود که تمدن غرب «تمام فضایل انسانی را هضم در شهوات حیوانی و رنگهای فریبنده کرده و به منزله حیوانات وحشی و فاقد تمدن و انسانیت شده اند».7 در نظر وی بسط و گسترش مدرنیته و مدرنیسم در ایران به مثابه نوعی«هجوم» و نوعی حربه استعماری از جانب بیگانگان است و از این رو حق «دفاع در مقابل هجوم» را برای خود و سایر مسلمانان قائل بود. از نظر وی «وقتی دشمن به خانه شما هجوم می‌آورد، کشتن وی نیازی به مجوز ندارد».8 در این بین وی از پشتیبانی مجتهدانی نظیر آیت الله قمی، ابوالحسن اصفهانی، علامه امینی، ابوالقاسم کاشانی و حتی سید محمد بهبهانی نیز برخوردار بود.

نواب اگر چه شخصیتی کاریزماتیک و با جذبه روحانی بالا بود و همین امر موثرترین عامل در گرد آمدن فداییان پیرامون وی بود، اما روشنفکر یا اندیشمندی مذهبی به معنای عام کلمه و نیز فقیه یا مجتهدی عالم، مسلط بر دین و شریعت نبود و هنوز زمان زیادی تا رسیدن به این نقطه داشت که با به شهادت رسیدنش ناتمام ماند.

تفسیر شخصی نواب از قرآن در این میان قابل توجه است. به عنوان مثال همان‌طور که عنایت می‌گوید «فداییان در اشاره به مجرمان کرارا از اصطلاح “فساد فی الارض” استفاده کردند و شاید دلیلش این باشد که به آسانی قابل انطباق با هر جرمی است که علیه منافع عمومی جامعه انجام گیرد…و انواع و اقسام اعمال ناشایست از لواط و حیف و میل بیت المال و خیانت را شامل می‌شود که مجازات آنها مرگ است.»9در حالی‌که رویکرد غالب و کلی در میان فقها در مواجهه با اصطلاحاتی نظیر “فساد فی الارض” و “محاربه با خدا و رسول”،با رعایت احتیاط تلاش در وضوح و محدود ساختن این مفاهیم به موارد مشخص و مصداقهای معین است.

جمع‌بندی

روی هم رفته می‌توان گفت نواب صفوی و فداییان اسلام نقش پررنگی در توجه بیشتر رویکرد اسلامی در جامعه به امور سیاسی و تبدیل آن به سلاحی برای مبارزه داشتند. رویه‌ای که بعدها توسط افرادی نظیر علی شریعتی ادامه یافت. البته سهم نواب در طرح ایده حکومت اسلامی را می‌توان در حد طرح بحث دانست.  نواب بیش از همه با عملگرایی سیاسی خود پیرامون تحقق ایده حکومت اسلامی، این مفهوم را بر سر زبانها انداخته و آن را در گفتمان عمومی جامعه وارد ساخت. اما نه می‌توان در پیشگامی وی را مقدم دانست و نه در نظریه پردازی منسجم. چرا که در هر دو این موارد امام خمینی از او پیش بود.

این مفهوم در رساله کشف‌الاسرار امام خمینی در اوایل دهه بیست تا اندازه زیادی به شکلی مبسوط و مفصل مطرح گردیده بود. ایشان در کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی که مجموعه ای از سخنرانیهای ایشان در حوزه علمیه نجف است، مفهوم حکومت اسلامی را تکمیل کرده و بیان می‌کنند که فقیهی عادل و جامع‌الشرایط باید رهبری سیاسی حکومت اسلامی را در دست گرفته و به‌واسطه ولایتی که بر مومنان دارد، امکان پیاده‌سازی شریعت را در جامعه فراهم آورد.

آذر 1334، لحظات اولیه دستگیری شهیدان نواب صفوی و سید محمد واحدی در فرمانداری نظامی تهران

پی نوشت ها

1.ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر، 1371، ص 168.

2.سید مجتبی نواب صفوی، راهنمای حقایق:جامعه و حکومت اسلامی، تهران، بی نا،1357، صص 1-15.

3.محمد علی حسینی زاده، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1386، ص 51.

4.نواب صفوی، همان، ص 25.

5.همان، ص 83.

6.فداییان اسلام، منشور برادری، اسلام و اقتصاد، شماره 61. 22/1/1132، ص 2.

7.سید محمد حسن منظورالاجداد، “فداییان اسلام، ویژه نامه اسلام سیاسی”، مجله گفتگو، پاییز1379، شماره 29، ص 197.

8.جعفریان، همان، ص 209.

9.حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، 1362، ص 175.

http://www.iichs.ir/s/5307

موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران