تهرانی(شکنجه گر ساواک):جنايات درمورد گروه ۹ نفری كابوس وحشتناكی است.

تهرانی(شکنجه گر ساواک):جنايات درمورد گروه ۹ نفری كابوس وحشتناكی است.

 

به مناسبت سالروز شهادت مصطفی جوان خوشدل و سید کاظم ذوالانوار

بهمن نادری پور با نام مستعار تهرانی در خلال برگزاری دومین جلسه محاکمه خود در خرداد ماه سال ۱۳۵۸ درمورد شهادت گروه ۹ نفری از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب چنين گفت:

جنايات درمورد گروه ۹ نفری كابوس وحشتناكی است. حقيقت بايد گفته شود حتي اگر بسوزاند.

بعد از ترور رضا زندي‌پور رئيس كميته مركز شهرباني و راننده‌اش در اواخر سال ۵۳ و  پايان يافتن مراسم عزاداري، يك روز در ۷ فروردين ۵۴ محمد حسن ناصري معروف به عضدي مرا به اطاق خود خواست و گفت قرار است عملياتي انجام شود كه آقاي ثابتي گفته شما هم بايد در عمليات باشيد. پرسيدم چيست گفت فضولي نكنيد، من به اطاق خود رفتم و موضوع را فراموش كردم.

در روز پنجشنبه ۲۹ فروردين رضا عطارپور تلفني به من اطلاع داد كه كاظم ذوالانوار را به بازداشتگاه اوين منتقل نمايم، در آن موقع سرهنگ وزيري رئيس زندان اوين بود و تأكيد كرد كه اين كار بايد فوري انجام شود و قرار گذاشت كه ناهار را در رستوران هتل امريكا واقع در خيابان تخت جمشيد حاضر شوم. كاظم ذوالانوار به بازداشتگاه با يك نامه فرستاده شد، ساعت ۵/۲ به رستوران رسيدم. رضا عطارپور، محمد حسن ناصري، پرويز بهمن‌فرنژاد معروف به دكتر جوان، سعدي جليل اصفهاني معروف به بابك‌،ناصر نوذري معروف به رسولي و محمدعلي شعباني معروف به حسيني هم تقريباً همزمان با من آمده بودند. تركيب افراد براي صرف غذا با هم جور در‌نمي‌آمد. مشغول كوفت كردن ناهار بوديم كه عطارپور گفت آن عملياتي را كه قرار بود، الآن موقع آن است و جزئيات كار را ثابتی بررسی كرده و تصويب شده و سرهنگ وزيری در جريان قرار گرفته و بايد همانطور كه آنها در دادگاههای انقلابی خود وقت و بی وقت تصميم به ترور مي‌گيرند ما هم چند نفر از اعضاي اين سازمانها را بكشيم و من، ماتم برده بود. عطار پور ادامه داد كه حسينی و رسولی زندانيان را از زندان اوين تحويل مي‌گيرند و ما در قهوه‌خانه اكبر اوينی در نزديكی بازداشتگاه اوين منتظر مي‌شويم و با سرهنگ وزيري به محل مي‌رويم.

رسولي و حسيني زودتر حركت كردند و بعد از نيم‌ساعت به سوي قهوه‌خانه راه افتاديم و به قهوه‌خانه رسيديم. رسولي و حسيني زندانيان را تحويل گرفته و سرهنگ وزيري در حاليكه لباس نظامي به تن داشت خود را آماده كارزار با عده‌اي كرده بود كه هم دستشان بسته بود و هم چشمشان.

با راهنمايي او و به دنبال ميني‌بوس حامل زندانيان به بالاي ارتفاعات بازداشتگاه اوين رفتيم و سرهنگ وزيري با بي‌سيم گفت هيچ كس اجازه ندارد تا دستور ندادم بالا بيايد. زندانيان را پياده كرده به رديف روي زمين نشاندند در حالي كه دستها و چشمانشان بسته بود، سپس رضا عطارپور فاتحانه پا پيش گذاشته و گفت همان طور كه شما و رفقاي شما در دادگاههاي انقلابي خود رهبران و همكاران ما را محكوم كرده و حكم را اجرا مي‌كنيد ما هم شما را محكوم كرده و مي‌خواهيم حكم را اجراء كنيم.چند نفر از زندانیان به اين عمل اعتراض كردند.

اولين كسي كه رگبار مسلسل را به سوي آنها بست سرهنگ وزيري بود و از آنجايي كه گفتند همه بايد شليك كنند همه شليك كردند، من نفر چهارم يا پنجم بودم كه شليك كردم.[۱]

دادگاه چندبار دچار تشنج شديد شد كه با اخطار رئيس دادگاه، حضار به سكوت دعوت شدند. تهراني گفت شهدا دستهايشان و چشمانشان بسته شده بود و روي زمين نشسته بودند. اگر شما به ما و سايرين فرصت مي‌دهيد، آنها هيچ فرصتي به آنها ندادند، هيچ فرصت. و همينطور رگبار بستند و بعد سعدي جليل اصفهاني بالاي سر همه رفت و تير خلاص را شليك كرد و او يكي از كساني بود كه متخصص منفجر نمودن بمب در دنيا بود. متهم در ميان صحبت به پرسش‌هاي رئيس دادگاه پاسخ مي‌داد و تهراني در قسمتي از صحبتش گفت؛ اين دادگاه نمي‌تواند بيشتر از آنچه كه خودم حس مي‌كنم مرا زجر بدهد، امكان ندارد.

رئيس دادگاه پرسيد شما در شليك تير خلاص شركت نكرديد ؟

تهراني پاسخ داد نمي‌دانم، متهم اسامی گروه ۹ نفری را بيان كردکه از میان آنان می توان به شهیدان:

مصطفی جوان خوشدل و كاظم ذوالانوار اشاره نمود.

– مهندس سيد كاظم ذوالانوار، فرزند حجت‌الاسلام و المسلمين سيد جعفر ذوالانوار، در اسفند ماه سال ۱۳۲۶ همزمان با دهم محرم و روز عاشورا در يك خانواده متدين و مذهبي، در شهر شيراز ديده به جهان گشود. او دوران اقامت در شيراز را به دور از هياهوي رايج زمانه در اهتمام به تحصيل و شركت در مراسم و جلسات ديني و قرآن  گذراند و از جمله در جلسات قرآن و تفسير ، در مسجد شمشيرگرها حضوري فعال داشت. ذوالانوار در سال ۱۳۴۶ در دانشكده كشاورزي دانشگاه تهران پذيرفته شد . در دوران دانشجويي نيز در كنار تحصيل از مطالعات ديني و فعاليتهاي سياسي غافل نبود. وي در سال ۱۳۴۷با سازمان مجاهدين و بنيانگذاران آن آشنا شد و تا قبل از تغيير ايدئولوژيك منافقين و انحراف بعضي از اعضاء، از آرمان‌هاي اسلامي مخلصانه و شجاعانه دفاع نمود. نامبرده در مهرماه ۱۳۵۰ در اداره كشاورزي مشهد دستگير و در راه انتقال به ساواك، ضمن درگيري با پليس امنيتي موفق به فرار شده و به زندگي مخفي روي ‌آورد. كاظم تا قبل از دستگيري به عمليات چريكي متعددي اقدام كرد و ساواك كه از دست او به ستوه آمده بود، بارها براي دستگيري او تلاش نمود ولي كاظم هر بار با هشياري از دام آنها فرار مي‌كرد. بالاخره در روز ۱۱ مهر ۱۳۵۱ بر سر يك قرار سوخته، با ساواك درگير شد و در حالي كه گلوله‌اي آرواره‌اش را شكافته و گلوله‌اي در رانش نشسته بود ، دستگير و مستقيماً به شكنجه‌گاه برده شد. زندگي كاظم در زندان، خود حماسه‌ ديگري است. دوستان و همرزمانش كه بيش از ۵/۲ سال در زندان قصر و كميته مشترك در بند عمومي و يا سلول انفرادي با او زندگي كرده‌اند همگي معتقدند كه ايمان او به خداوند رحمان و تعهد او به آرمان‌هاي اسلامي و عشق و علاقه‌اش به مردم بود. با وجود خققان حاكم بر جوّ زندان، او در فرصت‌هاي به دست آمده به برگزاري جلسات اعتقادي و مذهبي همت گماشت و سنتي را در زندان رايج كرد كه همه در طول روز نيم ساعت به خواندن قرآن بپردازند. اين برنامه تا مدتها بعد از شهادت وي همچنان در ميان زندانيان اجرا مي‌شد. كاظم در بازجويي‌هايش تحت هيچ شرايطي اطلاعاتي از خود و فعاليت‌هايش بروز نداد و  بالاخره مأمورين امنيتي رژيم، روز ۲۹ فروردين ۱۳۵۴ او را به همراه همرزم خداجويش شهيد مصطفي جوان خوشدل و هفت تن از اعضاي گروههاي مبارز غير اسلامي، با دست و چشم بسته روي تپه‌هاي اوين به جوخه اعدام سپردند و بدين ترتيب دعاي هميشگي او در قنوتهاي نمازش، تحقق يافت .

«اللّهم اجعل وفاتي قتلاً في سبيلك تحت رايَتَ نبيّك مع اوليائك و …»

حسبناالله نعم الوكيل نعم المولي و نعم‌النصّير

براي اطلاعات بيشتر ر. ك: تهران ، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، نامي كه مي‌ماند، جواد كامور بخشايش ، سال ۱۳۸۵.

[۱] – روزنامه‌هاي آن زمان بر اساس گفته ساواك، موضوع را كشته شدن افراد در حال فرار از زندان درج نمودند.

– مصطفي جوان خوشدل از اعضاي مذهبي سازمان مجاهدين خلق و از مخالفان تغيير ايدئولوژي بود. او را در اخلاق و رفتار و منش تالي كاظم ذوالانوار مي‌دانند. اين دو، دوستي ديرينه‌اي با هم داشتند. در دوران زندان اغلب باهم بودند و به مسائل مذهبي از مطالعه نهج‌البلاغه و قرآن و نيز تفسير سوره‌هاي قرآني و حفظ آن مشغول مي‌شدند. خوشدل متولد ۱۳۲۵ شمسي بود. در دوران جواني به مساجد و جلسات مذهبي متعدد رفت و آمد داشت و قيام پانزده خرداد ۱۳۴۲ در زندگي او تأثير زيادي گذاشته بود. چون پس از آن قيام بود كه به دنبال راهكاري براي مبارزه با رژيم مي‌گشت. او ابتدا به نهضت آزادي پيوست و بعدها با تأسيس سازمان مجاهدين خلق به عضويت آن درآمد. او يك ماه پس از دستگيري كاظم ذوالانوار دستگير شد و زير شديدترين شكنجه‌ها قرار گرفت. در دادگاه ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محكوم شد و سرانجام همراه كاظم ذوالانوار هفت تن ديگر در فروردين ۱۳۵۴ تيرباران شد.