مثل ماهی از دست بازجو لیز می‌خوری

مثل ماهی از دست بازجو لیز می‌خوری

آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در بازدید خود از موزه عبرت ایران در 15 بهمن ماه 1384، ضمن روایت خاطراتی از نحوه دستگیری خود و شرایط حاکم بر کمیته، زمانی که در مقابل تابلوي عكس منوچهر وظیفه‌خواه قرار گرفتند، چنین بیان داشتند:
«با همين چهره و قيافه و يقه باز كه يك چيزي هم به گردنش انداخته بود، نگاهي به من كرد و گفت: خامنه‌اي توئي؟ گفتم: بله. پرسيد: مرا مي‌شناسي؟ گفتم: نه. گفت: من منوچهري هستم. و نگاه كرد به چهره من تا اثر حرفش را در صورتم ببيند. خيلي چيزها درباره‌اش شنيده بودم و فوراً او را شناختم، ولي به روي خودم نياوردم. بعد گفت: «من تو را خوب مي‌شناسم. تو همان كسي هستي كه مثل ماهي از دست بازجو ليز مي‌خوري. تك تك كارهاي تو چيزي نيست، اما مجموعش خدا مي‌داند كه چيست». [1]

[1] – آيت‌الله العظمی خامنه‌اي از سال 1341 كه مبارزات روحانيت به رهبري حضرت امام(ره) اوج گرفت، فعالانه وارد مبارزه شد. نخستين مأموريت ويژه ايشان انتقال پيام حضرت امام براي آيت‌الله ميلاني و علماي خراسان در باره برنامه محرم 1342 بود. مقارن با روزهاي پر حادثه دهم و دوازدهم محرم سال 1383 قمري و پانزده خرداد 1342 در 12 خرداد 1342 ش بر اثر تبليغ و افشاگري عليه رژيم سفاك پهلوي در بيرجند دستگير پس از اعزام به مشهد در بازداشتگاه لشكر اين شهر زنداني شد.
پس از آزادي، فعاليت‌هاي سياسي و مذهبي خود را ادامه داد که به علت افشاگري عليه رفراندوم دروغين شاه و سياست‌هاي آمريکايي رژيم پهلوي، در بهمن‌ 1342 ش در کرمان دستگير و به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد.
در پي آزادي از مرحله دوم دستگيري، کلاس‌هاي تفسير و حديث و انديشه اسلامي را در مشهد و تهران داير کرد كه به علت همين فعاليت‌ها ساواك به تعقيب او پرداخت. در اين مرحله وي به زندگي مخفي روي آورد، ولي در سال 1346 ش دستگير و زنداني شد.
اين دستگيري‌ها و زندان‌‌ها تأثيري در اراده مصصم او نداشت و همچنان به مبارزه ادامه مي‌داد تا اينکه در سال 1349 ش براي چهارمين بار از سوي ساواک دستگير و زنداني شد. ايشان که هدف نهائي خود و مبارزان را محو ظلم و ستم و نابودي رژيم پهلوي مي‌ديد، هر روز با ابعاد گسترده‌تر به مبارزات ادامه مي‌داد؛ به همين علت براي پنجمين بار در سال 1350 ش از سوي ساواک دستگير و بازداشت شد.
آيت‌الله خامنه‌اي پس از رهايي از بند ساواک، بين سال‌هاي 1350 تا 1353 ش کلاس‌هاي تفسير و ايدئولوژي را در سه مسجد در مشهد تشکيل داد كه باعث جذب هزاران جوان مشتاق و علاقه‌مند به اين کلاس‌ها و آشنايي آنها با تفکرات اصيل اسلامي شد. درس نهج‌البلاغه ايشان از شور و حال خاصي برخوردار بود و جزوه‌هاي آن با نام «پرتوي از نهج‌البلاغه» تکثير مي‌شد و دست به دست مي‌گشت.
سرانجام اين فعاليت‌هاي مستمر و پيگير سبب شد ساواک مشهد در دي ماه 1353 ش با هجوم به خانه ايشان، براي ششمين بار وي را دستگير و به کميته مشترک ضد خرابکاري ساواک شهرباني تهران منتقل كند و در سلول انفرادي زنداني نمود و به مدت هشت ماه (پاييز سال 1354 ش) شديدترين و بي‌رحمانه‌ترين شکنجه‌ها را بر وي اعمال نمود. ايشان در باره سختي‌هاي اين دستگيري مي‌فرمايد: «فقط براي آنان که آن شرايط را ديده‌اند، قابل فهم است …» .
ايشان پس از آزادي بار ديگر به مشهد بازگشت و همان برنامه‌ها و تلاشهاي علمي و تحقيقي وانقلابي را ادامه داد. در سال 1356 به همراه جمعي از روحانيون تهران و قم جامعه روحانيت مبارز را ايجاد نمودند و اواخر همين سال بود كه براي هفتمين بار از سوي ساواک دستگير و به سه سال اقامت اجباري محكوم شد كه ابتدا به ايرانشهر تبعيد و پس از چندي براي گذراندن باقيمانده تبعيد به جيرفت منتقل شد. با اوجگيري مبارزات انقلابي مردم مسلمان ايران در اواسط سال 1357 ش از محل تبعيد (جيرفت) به مشهد مراجعت نمود و مجدداً در صف مقدم مبارزه قرار گرفت.
وی در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي به فرمان حضرت امام خميني(ره) به عضويت شوراي انقلاب منصوب شد.
مهمترین مسئوليت‌هاي ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي عبارتند از: عضويت در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، سرپرستي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 1358 ش، امامت جمعه تهران، نماينده مردم تهران در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، نماينده امام در شوراي عالي دفاع در سال 1359 ش، نماينده مجلس خبرگان رهبري در دوره اول، دو دوره رياست جمهوري اسلامي و …
سرانجام پس از رحلت امام خميني(ره)  با رأی اکثریت مجلس خبرگان به رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران منصوب شدند. (آرشيو موزه عبرت ايران)