20 آذر سالروز شهادت اُسوه جهاد و اخلاق، شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب

20 آذر سالروز شهادت اُسوه جهاد و اخلاق، شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب

روحانیت تنها نهاد منسجمی بوده است که در ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران از دوران غیبت کبری حضرت ولی امر(عج) تاکنون موجب به جنبش درآوردن توده‌ها شده و نقش مرجعیت و هدایتگری خود را حفظ کرده است. در این میان تبیین، ترویج و تبلیغ اسلام ناب محمدی(ص) در طول زمان و مخصوصا در دوره معاصر و آغاز انقلاب اسلامی از جمله مهمترین کار ویژه‌های روحانیت شیعه طی این سالها بوده است. از میان روحانیون بلندآوازه این دوران که از توانایی و سطح علمی و فقهی فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند، می‌توان شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب را نام برد که به گفته رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای، از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت‌ترین شرایط در استان فارس برافراشت و بر معابر و مجامع، نام و راه امام امت را بر زبان جاری ساخت و با دستگاه ظلم و جور به مبارزه برخاست.

آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب نماینده مجلس خبرگان رهبری و سومین شهید محراب بودند. مجلس یادبود شهدای فتح بستان بود که آیت‌الله دستغیب با بیان این که «این بدن‌های ما جیفه است، همه خواهند مرد و مرگ حق است. چه بهتر است که در بستر نمیریم.» آرزوی قلبی خود در پیوستن به خیل شهدا را آشکار کرد. از برکت مدارج معنوی بود که او از راه مکاشفه درون و الهامات غیبی، قبل از شهادت از این امر آگاهی یافت. نقل کرده‌اند که قبل از شهادتش، کسی خواب دیده بود که محلی آتش گرفته است و دود حلقه حلقه به آسمان می‌رود، آقا هم همراه دود بالا می‌روند و در آسمان می‌نویسند: «لااله‌الاالله». وقتی که به ایشان توصیه کرده بودند که بیشتر مواظب خودتان باشند، اظهار داشته بود: «شهادت افتخار ماست، مگر شما حسودیتان می‌شود که من به مقامی برسم و افتخاری نصیبم بشود.»

نیمه‌های شب یعنی ساعاتی قبل از روی دادن فاجعه، ناگهان آیت‌الله دستغیب از خواب بیدار می‌شود، سراسیمه در بستر نشسته، دست‌ها را بر پیشانی نهاده و مرتب «لاحول و لاقوه الا بالله» را می‌خواند. حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌دهد. او به همسرش می‌گوید که امروز جز با اشاره سخن نمی‌گویم.

ساعت 30 / 11 صبح جمعه 20 آذر 1360 طبق معمول عازم میعادگاه نماز جمعه می‌شود. از پاسدار ایشان نقل است که وی به هنگام خروج از خانه لحظه‌ای می‌ایستد، شالش را محکم می‌کند و می‌گوید: «لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم. انا لله و انا الیه راجعون» بعد از پله‌ها پایین می‌آید و در حالی که یک دست بر سینه دارد و با دست دیگر به سوی بالا اشاره می‌کند، به راه می‌افتد. لحظاتی بعد یک دختر 19 ساله از گروهک منافقین با چند کیلو تی.ان.تی به بهانه داشتن نامه‌ای که شخصاً به دست وی برساند، به طرف ایشان می‌دود و سپس با یک انفجار مهیب، آیت‌الله دستغیب همچون مولای مظلوم خویش حضرت اباعبدالله(ع)، با بدن تکه‌تکه به لقاءالله می‌پیوندد. دیوارهای کوچه، درهای منازل، کف کوچه و پشت بام‌ها غرق در خون می‌شود و شناسایی بیشتر اجساد غیر ممکن می‌گردد.

جسم شهید، کفن‌پوش و به خاک سپرده شد، اما مشاهده گردید که در خلعت ایشان یک کیسه اضافی هم وجود دارد. بامداد اربعین حسینی مصادف با هفتمین روز شهادت آن عزیز بود که خبر آوردند علویه محترمه‌ای شب قبل او را در خواب دیده که گفته است: «من ناراحت هستم، چون قطعاتی از بدن من لابلای آجرهای کوچه باقی مانده است. امروز آن را به من ملحق کنید.» جستجو آغاز گشت و پس از تلاش فراوان مقداری قطعات پوست و گوشت یافت شد. ساعت 22 همان شب تشییع دوم انجام گرفت و با جای دادن پاره‌های بدن درون همان کیسه اضافی، پایین قبر را شکافتند و آن را به بدن مطهر ملحق نمودند.

مرکز بررسی اسناد تاریخی