دستور مقاومت را از نگاه آیت الله رباني شيرازي خواندم
يك روز كه مرا به اتاق بازجويي بردند آيتالله رباني شيرازي را زيارت كردم، در حالي كه فقط لباس زيري روحانيت تنش بود و روي زمين افتاده بود. بازجو به من گفت: «برگرد و اين را نگاه كن، اينها رهبران شما هستند.» من برگشتم و نگاه كردم و آقاي رباني شيرازي كه حجاب مرا ديد نگاهي تحسينآميز به من انداخت و همان نگاه ايشان براي من قوت قلب و دريچهاي به سوي نور بود. در آن حالت، دستور مقاومت را از نگاه رباني شيرازي خواندم. سر اين بزرگوار را داخل تيزي ديوار گذاشته بودند و به او ميگفتند بايد به آيتالله خميني توهين كني و او هم ميگفت چرا بايد توهين كنم و به خواسته آنها عمل نكرد. در مقابل چشمان من پنجاه ضربه شلاق به ساق پاي او زدند در حالي كه ايشان پيرمردي لاغراندام بود و ساق پاهايشان استخواني بود و پس از آن ديگر ايشان را نديدم.
خاطرات منظر خيّر حبیبالهی . کتاب آن روزهای نامهربان. انتشارات موزه عبرت ایران.ص217-216