در زندان کمیته مشترک – قسمت دوم

 

متنی که پیش روی مخاطبین گرامی می آید, برشی از کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) از دوران مبارزات خویش علیه حکومت شاهنشاهی پهلوی؛بازداشت ها و ایام تبعید می باشد. شایان ذکر است کتاب مذکور برگردانده شده فارسی از نسخه عربی آن بوده که رهبر معظم انقلاب در جلسات درس خود با مخاطبین کشورهای عربی به بیان آن خاطرات پرداخته اند.
امید است مورد توجه جویندگان حقیقت و به ویژه نسل جوان قرار گیرد.

آن زندان به نام «زندان کمیته» معروف بود….
آن زندان به نام «زندان کمیته» معروف بود و در همان سال یا سال قبل تأسیس شده بود، و از این جهت به این اسم نامیده شده بود که وابسته به یک کمیته‌ی سه جانبه مرکّب از ساواک، پلیس و ژاندارمری بود. پس از آنکه به علّت وجود رقابت، مخصوصا میان ساواک و پلیس، بر سر خودشیرینی نزد شاه، ناهمانگی میان فعّالیّتهای این سه نهاد در موضوعات بسیاری آشکار شد، این کمیته تأسیس شد. در نتیجه، ساواک و پلیس در یک کمیته ی واحد امنیّتی باهم جمع شدند. ژاندارمری هم به آنها افزوده شد زیرا برخی جنبش‌های انقلابی از شهر فاصله میگرفتند و جنگل را مقرّ خود قرار میدادند. ژاندارمری مسئول امنیّت بیرون شهرها بود.

روزهای پی در پی را در سلّول گذراندم. چنین روزهایی بسیار سخت و سنگین است و تا کسی گرفتارش نشده باشد، نمیتواند آن را درک کند. یک روزِ سلّول، برابر یک ماه ماندن در بند عمومی است. دست کم میتوان گفت: هشت ماهی را که در سلّول گذراندم، برابر هشت سال در بند عمومی بوده است. گفتنی است شهید رجایی 28 ماه را در یکی از سلّولهای این زندان وحشتناک گذرانده بود.

درازای سلّول40/2 متر و پهنای آن 60/1 متر بود، در این سلّول کوچک گاهی خودم به تنهایی، و گاه با یکی دو سه زندانی دیگر به سر بردم. یعنی چهارنفر در مساحتی کمتر از چهارمتر مربّع! کاش مشکل فقط در تنگی جا خلاصه میشد، که در آن صورت کار آسان بود؛ امّا ارعاب روحی و شکنجه‌های بدنی هم وجود داشت.

ادامه دارد…