در زندان کمیته مشترک – قسمت سوم

 

تنی که پیش روی مخاطبین گرامی می آید, برشی از کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) از دوران مبارزات خویش علیه حکومت شاهنشاهی پهلوی؛بازداشت ها و ایام تبعید می باشد. شایان ذکر است کتاب مذکور برگردانده شده فارسی از نسخه عربی آن بوده که رهبر معظم انقلاب در جلسات درس خود با مخاطبین کشورهای عربی به بیان آن خاطرات پرداخته اند.
امید است مورد توجه جویندگان حقیقت و به ویژه نسل جوان قرار گیرد.

ناله‌ی شکنجه دیدگان
ناله و فریاد شکنجه شوندگان، روزها گوشهایمان را می‌آزرد و در برخی شبها نیز تا صبح ادامه می‌یافت. روش شکنجه‌ی آنها هم حساب شده و دقیق بود. در این زندان، همه چیز در جهت خرد کردن شخصیّت فرد بود تا از نظر روحی فرو بریزد. حتّی در بردن افراد به دستشویی نیز چنین بود. دستشویی‌ها در داخل سالن زندان بود. هنوز زندانی وارد دستشویی نشده بود، صدای نگهبان بلند میشد که: یالّا…زود باش…بیا بیرون…زود بیا بیرون…! و گاهی درِ دستشویی را هم فشار میدادند تا باز شود و زندانی دستپاچه شود و زودتر بیرون بیاید!

نگهبانان زندان انواع اهانتها را با دست و زبان نسبت به زندانیان اعمال میکردند. حرف زدن زندانیان باهم در داخل سلّول نیز ممنوع بود. لذا گفت وگوها گاهی با پچ پچ و درگوشی و یا با اشاره انجام میشد. اگر نگهبان صدای پچ پچ ما را می‌شنید، با صدایی خشم آلود و نابهنجار سرمان داد میزد. غذا اغلب از نامرغوب‌ترین نوع ممکن بود. اگر اتّفاق می افتاد که آشپز تکه‌ای گوشت در غذا میگذاشت، نگهبانان آن را برای خودشان برمیداشتند! نحوه‌ی غذا دادن نیز با توهین فراوان توأم بود؛ گویی به حیوانات غذا میدهند! با آنکه بیشتر زندانیان از علما، اندیشمندان و دانشگاهیان بودند.