عيد از دريچه زندان
«طاهره سجادي» و همسرش «مهدي غيوران» از جمله مبارزاني بودند كه سختترين شكنجههاي ساواك را تحمل كردند. اينك كه در سالهاي پس از آزادي و در روزهاي صدور انقلابمان هستيم؛ ياد آن روزهاي چنين مبارزاتي مغتنم است. اگر چه خاطرات زندان براي مادر شهيدي چون او كه استقامتش مثال زدني بوده و هست، آنچنان سخت نمينمايد، زيرا به قول خودش جز مسيري «زينبيگونه» پيش رويش چيزي نميديده و نيرويي آسماني، صبر و تحملش را افزون ميكرده است. اما «عيد از دريچه زندان» تصويري است كه تصور آن نيز براي بسياري سخت است. وي در سال 1321 درخانوادهاي مذهبي در تهران متولد شده و در سال 1338 با مهدي غيوران يكي مبارزان مؤمن ازدواج كرده است .
او ياري صميمي براي حاج مهدي غيوران بود. مبارزي كه در كنار ياران مؤتلفه در اداره مدرسه رفاه نقشي كليدي ايفا مينمود و از اين پس بيشتر در مسايل سياسي وارد شد و پس از نهضت امام خميني . به عنوان يك زن مسلمان بيشتر نسبت به جامعـه خود احساس مسئوليت كـرد. آخــرين دوره زندان او به همراه همسرش در سال 1354 بود كه دستگير و شديدترين شكنجهها را تحمل كردند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز فرزندش در جريان دفاع مقدس به شهادت رسيد. بازخواني خاطرات از عيدهاي دوران زندان پيش روي شماست.
- چند عيد را در زندان بوديد؟
من در مجموع سه چهار عيد را در زندان بودم، يكي را در كميته مشترك و بقيه را در زندان اوين بودم. آزار و اذيتها بيشتر مربوط به كميته مشترك بود.
در ايام عيد كميته مشترك خلوتتر ميشد، كمتر صداي فرياد ناشي از شكنجه ميآمد، چون اكثر بازجوها به مرخصي ميرفتند. آنهايي هم كه بودند كمتر اذيت ميكردند.
- حال و هواي عيد در آن شرايط چگونه بود؟
با كمك خمير نان و آب دهان، هواپيماهاي كوچك و گلدان درست مي كردم. يادم هست يك شاخه شكوفه درست كردم كه حس تازگي و بهار را در وجودم زنده كرد. از آن چيزهايي كه درست كردم چيزي نماند. نميدانم آن گلداني كه اصلش در موزه عبرت نگهداري مي شود چگونه باقي ماند؟! الآن خيلي سعي ميكنم مثل آن روزها با خمير نان از اين چيزها درست كنم، اما نميتوانم. مثل اين است كه حال و هواي زندان و حتي احساس و عواطف انسان در آن شريط با بيرون از زندان و زندگي عادي كاملاً متفاوت است. البته لازم مي دانم بگويم در زندان و جوّّ خشن آن عواطف و حساسات شديدتر است. اما در عين حال تمام مسائلي كه خارج از زندان و در دوران آزادي و زندگي معمولي براي انسان موجب رنجش، دلتنگي، دلخوري و ناراحتي ميشود،در زندان بيمعناست. البته هميشه اين احساس در روزهاي آزادي و بيرون از زندان نيست و زماني دوباره جايي بروز مييابد كه براي انسان گرفتاري و مصيبتي پيش بيايد. مثلاً من بعد از شهادت پسرم دوباره اين احساس را تجربه كردم. حتي در مدتي كه در كميته مشترك بودم، احساس ميكردم دارم زندگي بعد از مرگ را تجربه ميكنم. همين باعث ميشد ترس و وحشت از مرگ را كه قريب به اتفاق انسانها در زندگي عادي تجربه ميكنند و با آن دست به گريبانند، نداشته باشم. حتي در زندان چون ميخواهند هر آن چه را كه داري از تو بگيرند و از اين طريق آزرات بدهند، خود به خو احساس دلبستگي به زندگي و ماديان در انسان رنگ ميبازد، اما امان از زماني كه بخواهند ايمان و عقيدهات را بگيرند و در اين كار موفق شوند!
- به يكديگر عيدي هم ميداديد؟
در سال 56 براي اولين بار به ما گفتند: «ميتوانيد براي بچههايتان نامه بنويسيد» . مدتي كه از فضاي كتاب دور بودم و اكثر كلمات از ذهنم پريده بودند، كم كم كه اجازه دادند كتاب بخوانيم كلمات را به خاطر ميآوردم و ميتوانستم حرفهاي دلم را در نامهها به بچهها بزنم. هنوز هم آن نامهها را دارم. وقتي هر چند وقت يك بار آنها را ميخوانم متوجه ميشوم كه با اشاره به بعضي چيزهايي كه در زندان ميديدم و نشانهاي از بهار و عيد بود، برايشان از عيد ميگفتم.
- با توجه به اين كه شما دورهاي از زندانتان مصادف با روزهاي عيد و سال و نو بود، نشانههاي بهار و نو شدن در زندان را در چه چيزهايي ميديديد؟
- عيدهاي بعد از زندان را چگونه ميديديد و ميبينيد؟ آيا همان لطافتها و ظرافتها و نشانههاي كوچك بهار را در عيدهاي بعد از زندان و دوران آزادي هم ميبينيد؟
- براي اين كه خوانندگان ما بهتر شرايط و فشارهايي را كه شما در زندان تحمل كردهايد دريابند تا زيبايي و حلاوت كوچكترين نشانه بهار را در آن جوّ درك كنند، مختصري از دستگيري و وقايعي را كه در كميته مشترك بر شما گذشت بفرماييد.
من معتقدم با رهايي ازتعلقات و دلبستگي و وابستگيهاي مادي و دنيايي ميتوانيم به شادي حقيقي برسيم، اما به اين سادگي نيست، چون اين وابستگي يك باره به وجود نيامده است بلكه ذره ذره و كمكم در اثر مراقبت نكردن و عدم تزكيه و تهذيب نفس شكل گرفته است. همانطور كه گناه هم به اين صورت در انسان عادي ميشود و با اصرار بر انجام گناهان كوچك جسارت انجام گناهان بزرگتر نظير قتل نفس را پيدا ميكند. پس بايد بسيار مراقب بود. ما بايد دلبسته و وابسته نبودن به دنيا را از بچگي به صورت عملي نه با حرف و نصحيت در فرزندانمان نهادينه كنيم. يعني نظام اجتماعي و آموزشي نظير مدرسه و خانواده با هم هماهنگ باشند تا به فرزندانمان ياد بدهيم كه بدون داشتن خيلي از چيزهايي كه براي دستيابي به آنها كلي وقت، هزينه و استعداد صرف ميكنند هم ميتوانند زندگي كنند و نبايد استعداد، اميد و خلاقيتهايشان منوط به آن وسيله باشد و با نداشتنش بقيه چيزها را هم از دست بدهند و نداشته باشند. بلكه رنج و نداشتن باعث ميشود كه انسان چيزهاي زيادي ياد بگيرد كه منظورم طرفداري از فقر نيست، اما با رفاه بيش از حدي كه خانوادهها براي پيشرفت فرزندانشان فراهم ميكنند مخالفم، چون آنها را به مصرفگرايي سوق ميدهند تا توليد و اين ميتواند بسيار مخرب باشد. دين ما دين اعتدال و ميانهروي است، مشكل ما افراط و تفريط در هر چيزي است. اگر حد اعتدال در هر موردي بيابيم آسوده ميشويم و گرفتاري و كمرويها و تندرويها نميشويم. در مورد دنيا و نعمتهايش هم همينطور است. دنيا براي اين است كه انسان با استفاده از آن به مقام جانشيني خداوند برسد. حال اگر در استفاده از آن زيادهروي كنيم و گرفتار ظواهرش ميشويم، از اصل موضوع غافل ميمانيم، طوري كه دنيا نماد كفر ميشود. در مورد عيد نوروز و سنتهايش هم ما گرفتار نوعي افراط و تفريط هستيم. عدهاي كلاً منكر اين موضوع ميشوند و آن را ناديده ميگيرند و بعضي هم آن چنان گرفتار جزئيات بياهميت ميشوند كه هر خرافهاي را بعنوان سنت و آيين مي پذيرند كه هر دوي اينها نادرست است و جامعه را گرفتار مي كند. به نظر من همه چيز به انسان و نوع استفادهاش از امكانات و نعمتها بستگي دارد. من شخصاً خدا را شكر ميكنم كه اين فرصت را داشتم تا بتوانم در محيط زندان خودم و خدا را بهتر بشناسم.
عيد امسال يك تفاوت آشكار با سالهاي گذشته دارد و آن شرايط متفاوت ديكتاتورهايي است كه مسر شاه را در برابر مردم خود طي مي نمودند.و الگويي كه مردم منطقه از ايران گرفتند. اجازه بدهيد كمي هم در باره اين رويدادها گفتگو كنيم. ما در باره اين كه ولايت فقيه نگهدار تماميت و هويت ماست و مانع از بروز ديكتاتوري در كشور خواهد شد صحبتهايي از امام شنيده بوديم ولي براي بسياي از ما يك باور عيني نبود. حقانيت اين بيان در جريان فتنه 88 بر ما اثبات شد. اگر موضعگيريهاي مقام معظم رهبري و قاطعيت ايشان نبود، معلوم نيست چه بر سر ما ميآمد.
ابعاد فتنه سال گذشته با توجه به مسائل جهاني و جرياناتي كه اين روزها در منطقه پيش آمده به تدريج روشنتر ميشود. خط فكري آشكاري كه ميخواهد در برابر امريكا بايستد، خطر بسيار مهمي براي غرب است و طبيعي است كه براي مقابله با آن هر كاري كه از دستشان برآبد خواهند كرد. ما در جريان انقلاب جريانات عجيب و سنگيني را از سر گذرانديم كه البته يكي از آنها جريانات بعد از انتخابات بود كه افرادي از درون خود نظام در آن نقش داشتند و به همين دليل هم بسيار مهم و دردناك بود. كساني كه از ابتدا عميقاً مرجعت ديني را قبول نداشتند و تفكرتشان تفكرات خالص ديني نبود. البته من فكر ميكنم يك عدهااي هم ناخواسته وارد اين مسائل شدند، يعني نفسانيات و دنياطلبي كار دستشان داد، اما آنهايي كه سر نخ در دستشان هست، ميدانيد چه كار كنند و از تمام اين نقطه ضعفها به گونهاي استفاده ميكنند كه بتوانند به اهداف خودشان برسند.
غرب به اين جريان اميد زيادي بسته و به اين نتيجه رسيده بودند كه از بيرون نميشود با اين نظام مقابله كرد، پس بايد آن را از درون از هم پاشيد. حتي براي مدتي تفرقه اندكي بين مردم افتاد، هر چند خوشبختانه اين تفرقهها معمولاً بين افراد عادي وجود ندارد و فقط طبقه خاص و خواص با هم اختلاف دارند؛ اما تحولات جاري درخاورميانه، قطعاً مردم ما را بيش از پيش به واقعيت ها آگاه خواهد كرد.
بيداري اسلامي كه موج آن در اواخر سال 1389 آغاز شد، پردهها را يكي پس از ديگري كنار خواهد زد و مردم ما متوجه خواهند شدكه چه كساني از حكومتهاي دست نشانده حمايت مي كنند. همواره براي غرب مسئله خاورميانه يك مسئله راهبري بوده است. قبل از انقلاب در زندان كه بوديم، از تلويزيون مي ديديم كه گاهي بعضي اعتراضات صنفي هست و احساس من اين بود كه چرا روي اين مردم خاك مرده ريختهاند؟ در زمان انقلاب ما، كارتر حرف قشنگي زد و گفت : «لتهاي كهن را دست كم گرفتهايم، اينها در وجودشان چيزي دارند كه ناگهان مثل يك كوه آتشفشان يا سيل راه ميافتند و همه چيز را زير و رو ميكنند». يادم هست در جنگ شش روزه و جنگهاي رمضان، مصر عزت خاصي داشت، بعد ناگهان سادات ميآيد و قرارداد كمپ ديويد را امضا ميكند و براي ملت مصر آبرو نميگذارد. بعد مبارك ميآيد و فاجعه را به حد اعلا رساند. مصر با آن عزت قبلي بايد چقدر تحقير شده باشد كه با تاريخ كهن و آن سابقه عميق اسلامي، رئيس جمهورش با با وزير خامور خارجه اسرائيل صميمانه بنشيند و مذاكره كند و تصميماني بگيرد كه واقعاً مايه ننگ براي مصراست. در جريان غزه اسرائيل اينها را محاصره ميكند و ديوار بلندي دور غزه ميكشد و مبارك حتي اجازه نميدهد كه به اينها دارو و غذا هم برسد.
- آيا ديدن اين رويدادها سعادت نيست؟