نخستين نشانههای بيداری طلاب
طلاب مقلد حضرت امام، هر يك به نحوي، در پيشبرد چنين اموري، فعال شده بودند و لو رفتن و بازداشت و دستگيري اتفاقي، امري اجتنابناپذير بود. مخفيكاريها، تعقيب و گريزها، و سرانجام، دستگيري و زندان به مثابه واحدهاي دروس عملي دانشگاه انقلاب، در ايجاد آمادگي و كسب تجربه، نقش مؤثري داشت. اما محل بازداشت و بند مربوط، از جهت حضور علماء و انديشمندان متعهد اسلام و ميزان فهم زنداني تازه وارد و شناخت عميق مباني نظري اسلام، و يا حضور پيشتازان خائن ماركسيست و يا التقاطيها و بيمايه بودن زنداني تازه وارد، نقش بسيار تعيينكنندهاي، در فرجام فكري و عاقبت زنداني داشت. طلاب مقلد حضرت امام، كه تحت نظارت شاگردان عالم، متعهد و شجاع معظم له، آموزش ديده و تربيت شده بودند، با لطف پروردگار، معمولا با عاقبت به خيري اين مرحله را سپري ميكردند و پس از آزادي، با انگيزه و عزم قويتري در جهت پيشبرد امور نهضت فعاليت ميكردند. پس از گذشت چند سال، چنين طلابي، با افزايش نفرات، همچون رزمندگاني كه پس از گذراندن دورههاي آموزشي و اردوهاي تخصصي رزمي، به چابكسواران سرشار از شور و هيجان، تبديل شده، براي شركت در نبرد، بيقراري ميكنند، براي پيشبرد نهضت بيتابي ميكردند. نخستين علائم اين بيتابي، پس از يك دهه سكوت و خفقان، در ديماه 53 در خيابان واديالسلام قم، هنگام تشييع پيكر آيتالله غفاري، كه در زير شكنجه دژخيمان به شهادت رسيده بود، نمايان گشت. در اين روز بيش از صدنفر از طلاب جوان مقلد و پيرو حضرت امام، كه ازاختناق حاكم و سكوت خويش به تنگ آمده بودند، با سردادن شعار والله ان قطعتموا يميني اني احامي ابدا عن ديني، آمادگي خود را براي گام نهادن در مسير صعب انقلاب اسلامي آشكار ساختند.
حركتي كه در طول ده سال قبل از آن، در قم رخ نداده بود، ساواكيها را غافلگير ساخت. دژخيمان در برآورد نيرو، براي كنترل جمعيت، و سركوب تظاهركنندگان، فرضيات احتمالي را در نظر نگرفته، با كمبود نيرو مواجه شده بودند. جمعيت در حاليكه هر لحظه بر تعدادشان افزوده، فريادشان رساتر ميشد، تا اواسط خيابان را طي كرده بودند و در صورت ورود به قبرستان، مأموران شهرباني و ساواك را با مشكلات امنيتي عديده مواجه ميساختند. ساواكيها، براي از دست ندادن فرصت، از تجارب ديرين خود، در به كارگيري همپالگيهايشان و لومپنهائي از قماش شعبان بيمخ، يكي از سردستههاي اراذل و اوباش قم با لقب اصغر حمال را به كمك طلبيدند. وي با چتر حمايتي چند شرور دون پايه ديگر با خودرو سواري آريا، به صف جمعيت ميزد، و چماق بهدستان شهرباني و دژخيمان ساواك از پشت سر او، با ضرب و شتم مصدومين خودرو، آنان را بازداشت ميكردند. نوجوان پانزده ساله آن روز كه پس از قريب چهل سال، صحنه را برايتان توصيف ميكند، در اولين رويارويي با دژخيمان، موفق شد، با تكه پارچهاي سفيد به تميز و مرتب كردن ميوهها بپردازد، و در حالتي طبيعي، خود را شاگرد ميوهفروش، جا زده، ساواكيهاي مكار را فريب دهد.
جو ارعاب و وحشت، خفقان و سكوت خفتبار، بر سرزمين پرگهر ايران، سايه انداخته بود. اما در حوزه علميه قم، فقط در چند مدرسهاي كه با مديريت شاگردان حضرت امام اداره ميشد، طلاب در پيرامون مسائل سياسي كشور مطالعاتي داشتند و روند تحصيل، آنان را هم جهت با نهضت اسلامي، تربيت ميكرد. به استثناء شريعتمداري، آيات عظام از مخالفين و منتقدين جدي رژيم دست نشانده بودند، اما تهديدات مداوم ساواك مبني بر بستن مدارس حوزه علميه و نيز نگراني علماء از ريخته شدن خون طلاب مظلوم، موجب شده بود، برخي از مديران مدارس علمي به منظور جلوگيري از بسته شدن مدرسه و درس و مباحثه، طلاب خود را از مباحث سياسي و امور مملكت و مطالعه برخي كتب، باز دارند.
اوضاع سياسي كشور در نيمه دوم سال 53
آيتالله غفاري را زير شكنجه به شهادت رسانده بودند. شايد دو هفته از شهادت ايشان نگذشته بود، كه آيت الله سيدعلي خامنهاي را، در منزلشان در مشهد بازداشت، و با قطار به تهران منتقل و روانه شكنجهگاه كميته مشترك ساواك و شهرباني نمودند. بيش از يك سال بود، كه دكتر علي شريعتي را بازداشت و در همان مسلخ، در سلول 1×2 زنداني كرده بودند. براي آيتالله مطهري محدوديتهاي مختلفي به وجود آورده بودند و فعاليتهايشان را زير نظر داشتند. شاه دست نشانده، در اوج توهم قدرت، حزب رستاخيز را به وجود آورد و متكبرانه و مغرورانه اعلام داشت: هر كس با ما هماهنگ و همراه نباشد مخالف ماست. و جاي مخالفان ما زندان است. يا اينكه پاسپورت برايشان صادر ميكنيم، تا از ايران به هر جا كه ميخواهند بروند.
فضاي ارعاب و تهديد، بازداشت و شكنجه علماء و متفكران متعهد اسلام و ايراد چرنديات و تهديداتي كه شاه مطرح كرده بود، و نيز تغيير تقويم هجري و قرار دادن تاريخي با مبدأ جعلي به جاي آن، بر ناراحتي طلاب پيرو امام ميافزود و موجبات دلسردي آنان را فراهم ميساخت. هرچه ميگذشت، اوضاع سياسي وخيمتر ميگشت و علماء متعهد بيشتري، روانه بازداشتگاه و شكنجهخانههاي مدرن ميشدند.
روزگار به سختي سپري ميشد، به ناگاه از جانب ديار يار، نسيمي خوش وزيدن گرفت و طلاب را جاني دوباره بخشيد. حضرت امام خميني در بيانيه مفصل خود، مشاركت در حزب رستاخيز را حرام دانسته، و فرمودند: «ملت اسلام! تا فرصت از دست نرفته، با مقاومت بيش از پيش و همهجانبه، جلوي اين نقشههاي خطرناك را بگيرند.»
منبع: روزنامه كيهان –دوشنبه 12 اسفند 1392- صفحه 6- شماره 20726