زندگی سیاسی شهید آیت الله قاضی طباطبایی و نهضت امام خمینی(ره)
زندگی سیاسی شهید آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و نهضت امام خمینی(ره)
زندگانی سیاسی آیتالله سیدمحمدعلی قاضی به مانند دیگر مبارزان انقلاب اسلامی آمیزهای بود از زندان و تبعید. شاید اولین تجربه سیاسی وی را بتوان در سال 1307 به حساب آورد. جایی که پس از نا آرامیهای تبریز و مخالفت علما و روحانیون با برنامههای ضد اسلامی و دین ستیزانه در دوره حکومت پهلوی اول به همراه پدرش ابتدا به تهران و سپس به مشهد تبعید شدند[14].
بدون شک اولین فعالیت سیاسی وسیع شهید قاضی را میتوان در جریان مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مشاهده کرد. در تاریخ 16 مهرماه 1341 تصویب این لایحه از طریق روزنامهها به مردم اعلام شد. قید اسلام را از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و در مراسم سوگند، قسم به امانت و صداقت به جای قرآن به عنوان کتاب آسمانی پیشبینی شده بود.[15] تصویب این لایحه با اعتراض گسترده مراجع و روحانیون در سراسر کشور همراه بود. پس از انتشار تصویب این طرح اولین اعتراض جدی به این مسئله توسط امام خمینی آغاز شد. ایشان به طرق گوناگون با شبکه اطلاعاتی که از طلاب جوان مناطق مختلف داشت، اعتراض خود را به این لایحه به جای جای کشور منتقل کرد. تکیه اصلی امام در این امر به شاگردان قدیمی خود بود و در تبریز این سید محمدعلی قاضی بود که در همراهی با استاد خود بر علیه این لایحه اقدام کرد. وی جزو روحانیونی بود که در آبان ماه 1341 در تبریز اعلامیه مخالفت با این لایحه را امضا کرد.[16] پس از شکست طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی همان گونه که امام پیشبینی کرده بود مدتی بعد لوایح ششگانه انقلاب شاه و مردم یا انقلاب سفید مطرح شد. اگر در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی شخص اسدالله علم بازیگردان بود، در طرح انقلاب و شاه، محمدرضا پهلوی به عنوان اصلیترین عامل به حساب میآمد. این بار نیز امام خمینی در مخالفت با این طرح موضعگیری کرد و به زودی اعلامیههای وی به شهرهای مختلف فرستاده شد. در تبریز نیز اعلامیههای امام به سید محمدعلی طباطبایی تحویل داده شد و او نیز اقدام به تکثیر و پخش این اعلامیهها که در مخالفت با اصول انقلاب شاه بود، کرد. این مسئله خود یکی از مهمترین موارد اتهامی سید محمدعلی طباطبایی بود که توسط ساواک مطرح شده بود[17]. گرچه بهرغم مخالفت علما همه پرسی طرح انقلاب شاه و مردم در روز 6 بهمن 1341 برگزار شد و به گفته رژیم اصول پیشنهادی با رای پنج میلیون و ششصد هزار موافق در مقابل چهارصد هزار و پنجاه رای مخالف! تصویب شد[18] اما امام همچنان به مخالفت خود با رژیم شاه ادامه داد و طی اعلامیهای نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد. در تبریز نیز آیتالله قاضی با تکثیر اعلامیههای تحریم این مسئله را در مسجد شعبان، به اطلاع عموم مردم رساند.[19] از آنجا که در آن سال، دوم فروردین مصادف بود با شهادت امام صادق(ع)، روحانیون و وعاظ تبریز از این مسئله برای مخالفت با برنامههای رژیم استفاده کردند و قرار بر این بود که در این تاریخ در منابر و مراسم از در مخالفت با رژیم درآیند. ماموران رژیم نیز برای خنثی سازی این جریان آماده شده و نقشه کشیده بودند که سرانجام باعث به وجود آمدن حادثه غمانگیز حمله به مدرسه فیضیه قم و کشتن و ضرب و جرح طلاب و غارت مدرسه طالبیه تبریز شد که در جریان آن روحانیون و طلاب این مدرسه نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. جریان هجوم به طالبیه از این قرار بود که ماموران شهربانی پس از این که اعلامیه امام را در آنجا دیدند، به سمت طلاب مدرسه حمله کردند که با مقاومت طلاب مواجه شدند. درگیریهای تبریز بنا به استناد منابع دو شهید برجای گذاشت. وقایع مدرسه طالبیه تبریز مورد اعتراض آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم و آیتالله العظمی خویی قرار گرفت. پس از این وقایع آیتالله سید محمدعلی قاضی به طور علنی در منبرهایی که میرفت، به مسائل سیاسی روز توجه بیشتری نشان میداد.[20]
در محرم 1342 مبارزه شهید قاضیطباطبایی علنی شد. وی ابتدا هیئتهای عزاداری را از رفتن به مکانهایی که مقامات پهلوی مشخص کرده بودند منع کرد و در ثانی با سازماندهی روحانیون منتقد حکومت از آنان خواست که در منابر خود علیه حکومت پهلوی سخنرانی کنند. پس از دستگیری امام، آیت الله قاضی در مسجد جامع تبریز خبر دستگیری امام خمینی را به مردم دادند و از وی به عنوان مرجع شیعی نام بردند.[21] آیت الله طباطبایی در مسجد شعبان نیز حملات خود به رژیم را شدت بخشید. وی حکومت وقت ایران را حکومتی جبار میدانست که از وابستگان استعمارگران غربی مانند بهائیت و فراماسونرها تشکیل شده بود. به گفته قاضی این حکومت جبار در پی این بود تا با کمک آمریکا و انگلیس اساس اسلام را از بین ببرد.[22] چندی بعد باز هم طباطبایی رژیم پهلوی را آماج اعتراضات خود قرار داد. شدت حملات به قدری بود که گزارش نویس ساواک در پایان گزارش خود از سخنرانی مذکور، خواهان رسیدگی سریع به وضعیت وی شد.[23]
سرانجام در تاریخ 12 / 9 / 1342 به دستور ساواک تلفن منزل وی و آقای حجتالاسلام محمدحسین انزابی قطع شد و فردای آن روز پس از نماز مغرب و عشا وی به همراه آیتالله سید احمد خسروشاهی دستگیر و تحویل اداره کل سوم شد و سپس به زندان قزلقلعه منتقل گردید.[24]
دستگیری ایشان در میان مراجع تقلید قم، نجف و مشهد بازتاب وسیعی یافت. آیات عظام حکیم، خویی، مرعشی نجفی، میلانی، علامه طباطبایی، شریعتمداری و دیگر علمای آذربایجان طی تلگرافها و اعلامیههایی این اقدام رژیم را محکوم کردند.[25] علاوه بر مراجع، نهضت آزادی ایران نیز با صدور اعلامیهای تحت عنوان «آفرینندگان مشروطه بر ضد استعمار به پاخاسته» به دستگیری آیتالله قاضی و همراهانش اعتراض کرد.[26] پس از تحویل به زندان قزلقلعه بازجویی از وی آغاز شد و پس از پایان آن، بازجوی ساواک دو راه حل در مورد آیتالله پیشنهاد کرد: اول آن که به دلیل نبود ادله و شواهد کافی جهت محکومیت و همچنین شفاعت آیتالله حکیم از وی، پس از گرفتن تعهد و التزامات مرسوم حکم به آزادی وی شود و دوم آن که او را برای مدتی از تبریز تبعید کنند.[27] دوره اول زندان آیتالله قاضی تنها چهل روز طول کشید و قرار بازداشت وی به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل شد و وی از زندان قزل قلعه آزاد گردید. یکی از مهمترین ثمرات زندانی شدن آیت الله قاضی آشنایی ایشان با مبارزان شهرهای دیگر بود که از مهمترین آنها میتوان به شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب اشاره نمود که دوستی آنها تا پیروزی انقلاب اسلامی تداوم پیدا کرد.[28] پس از شنیدن خبر آزادی وی، مهرداد، رئیس ساواک تبریز در تلگرافی به تهران مراجعت وی به تبریز را باعث به وجود آمدن مشکل قلمداد کرد و خواهان این شد که تا پایان محرم و صفر قاضی به تبریز فرستاده نشود.[29]
وی مدتی در تهران به سر برد و سپس به مشهد مقدس رفت و با آیتالله میلانی دیدار کرد. پس از بازگشت از مشهد و به محض این که خبر آزادی امام خمینی را دریافت کرد، به دیدار استاد خویش شتافت.[30] در طی همین دیدار که از دید ماموران ساواک نیز پنهان نمانده بود، آیتالله قاضی از سوی امام ماموریت یافت که در دهه محرم به تبریز مراجعت کند. وی با هماهنگی مبارزان تبریزی با قطار به تبریز رفت. ماموران ساواک که از این قول و قرار مطلع شدند، بلافاصله به مقامات محلی تبریز دستور دادند که پس از ورود قاضی به تبریز او را دستگیر و سریعاً به تهران منتقل کنند. میزان حساسیت به قدری بود که قائممقام ساواک شخصاً دستور پیگیری داده بود.[31] مردم تبریز به هنگام ورود وی استقبال گستردهای از او کردند. بر اساس گزارشهای ساواک، جمعیت هزار نفری از بازاریها و مردم عادی او را تا درب منزل مشایعت کردند.[32] و به دلیل همین استقبال با شکوه از وی بود که مقامات امنیتی نتوانستند به محض ورود وی را دستگیر کنند، لذا پس از این که جمعیت پراکنده شد، در همان شب وی را دستگیر و با یک دستگاه لندرور به تهران فرستادند.[33] و در تاریخ 6 / 2 / 1343 با صدور قرار بازداشت به زندان قزل قلعه تحویل داده شد و بدین ترتیب دوره دوم زندان آیتالله قاضی در سال 43 آغاز گردید.[34] دستگیری و زندانی مجدد وی باعث واکنش آزادی خواهان در تبریز و تهران شد. ابتدا در تاریخ 9 / 2 / 43 اعلامیهای با عنوان «غفلت تا کی» در تبریز منشتر شد که نسبت به اقدامات «ماموران قدارهبند» که نیمه شب آیتالله قاضی را «بدون عبا و کفش وحشیانه روانه تهران کردند» اعتراض کردند و اعلامیه بعدی نیز توسط طرفداران آیتالله قاضی با عنوان «پیام مردم آذربایجان به ملت مسلمان ایران و سایر ملل آزادیخواه جهان» در تاریخ 10 / 2 / 43 در تهران صادر و در تبریز در بین بازاریها پخش شد.[35] علاوه بر این مراجع عظام تقلید نیز به این امر واکنش نشان دادند. حضرات آیات عظام میلانی، مرعشی نجفی و قمی با ارسال پیامها و تلگرافهای مختلف، این اقدام را محکوم کردند.[36] پس از زندانی شدن مجدد آیتالله قاضی، وی در زندان دچار عارضه قلبی شد.[37] پس از وخامت حال ایشان پزشک ساواک دستور آزادی وی را صادر کرد و در تاریخ 4 / 4 / 43 قرار بازداشت وی به قرار التزام عدم خروج از تهران تغییر یافت[38] و سرانجام پس از طی چند مدت اقامت اجباری در تهران، وی در تاریخ نهم مردادماه 1343 به تبریز بازگشت. عوامل رژیم که خاطره بدی از استقبال با شکوه مردم تبریز از وی در دفعه قبل داشتند به گونهای برنامه ریزی کردند که ورود وی به تبریز در ساعات پایانی شب باشد و به این طریق آیتالله در ساعت یازده شب به تبریز وارد شد و سپس به خانهاش رفت.[39] پس از آزادی و ورود به تبریز، مراجع عظام همچون آیتالله خمینی، میلانی و مرعشی نجفی پیامهای تبریکی به مردم آذربایجان و خود ایشان صادر کردند. این پیامها بلافاصله تکثیر و در شهر توزیع شد[40]. ادامه موضعگیرهای او پس از آزادی یکبار دیگر وی را در مظان دستگیری قرار داد. رئیس اداره ساواک تبریز به دلیل نزدیک بودن 28 مرداد دستگیری وی را به صلاح ندانسته و آن را موکول به روزهای بعد کرد. علیرغم این صلاحدید، در عصر روز چهارشنبه 28 مرداد پس از سخنرانی در مسجد دستگیر شد و به تهران فرستاده شد و در آنجا به دلیل بیماری مدتی را در بیمارستان مهر تهران بستری شد[41] و پس از انجام عمل جراحی چهارماه در بیمارستان تحت مراقبت بود و پس از بهبودی نسبی به وسیله هواپیما به عراق تبعید شد.[42]
در نهضت امام خمینی اولین مبارزی که بعد از امام از ایران تبعید شد، آیتالله قاضی طباطبایی بود.[43] آیتالله قاضی به مدت هشت ماه به صورت تبعید در عراق باقی ماند و پس از پایان مدت تبعید به تهران بازگشت و در تاریخ چهارم شهریور ماه 1344 وارد تبریز شد.[44] پیش از این مردم تبریز در پی فراهم آوردن مراسم استقبال باشکوهی از ایشان بودند که این امر با واکنش ساواک مواجه شد. ماموران ساواک به نزدیکان آیتالله اعلام کردند چنانچه مراسم استقبال از او انجام شود، قاضی به جای تبریز به مکران تبعید میشود.[45] هرچند پس از ورود به تبریز قاضی از ایراد سخنرانی و وعظ منع شده بود و بیشتر میبایست به امور جاری خود مانند رسیدگی به امور طلاب، نظارت، تدریس و پرداخت شهریه بپردازد اما در پنهان از فرصت به دست آمده استفاده کرده و نسبت به برقراری ارتباط با محافل مذهبی، دانشجویان و امام خمینی اقدام میکرد.[46] ساواک که به ارتباطات ما بین قاضی و امام پی برده بود به ماموران خود دستور داده بود که به هر نحوی از محتوای نامههای رد و بدل شده ما بین این دو کسب اطلاع کنند.[47]
با شنیده شدن شایعه حضور امام در مراسم حج سال 1345 قاضی به منظور دیدار با امام تقاضای صدور مجوز حج را نمود و پس از آن که ساواک مطمئن شد که در آن سال امام به حج نمیروند، گذرنامه وی برای شرکت در مراسم حج صادر شد. پس از حضور در مراسم حج، آیت الله قاضی که به نیت دیدار با امام از کشور خارج شده بود، به عراق سفر کرده و ملاقاتی با امام داشت. ساواک نیز به محض اطلاع از این موضوع خواهان مراقبت شدید از وی شدند.[48] در طی همین دیدار بود که آیتالله قاضی از امام اجازه و وکالت تامه در امور حسبیه دریافت کرد. پس از بازگشت از سفر حج ساواک وی را مورد بازخواست قرار داد و جالب آن که اقدام به توقیف وثیقهای کردند که آیتالله پیش از سفر حج آن را به بانک سپرده بود.[49] ثمره دیدار با امام برای نهضت انقلاب اسلامی فعالیت مستمر قاضی در جهت نشر پیام امام بود، به طوری که بر اساس اسناد ساواک، سخنرانیها و اعلامیههای امام در نجف به تبریز منتقل و توسط ایشان تکثیر و در میان مردم منتشر میشد.[50] ادامه فعالیتهای آیت الله قاضی و همچنین سخنرانی عید سعید فطر 1347 که پس از سه سال و نیم سکوت به وقوع پیوست، موجبات تبعید دوباره ایشان را فراهم کرد. وی در این سخنرانی به طور علنی به ابراز دشمنی با اسراییل پرداخت.[51] دشمنی دیرینه آیتالله قاضی با اسراییل بر مذاق دستگاه حاکمه ایران خوش نیامد به طوری که بلافاصله پس از سخنرانی ایشان علیه اسراییل کمیسیون امنیت آذربایجان تشکل جلسه داد اما به دلیل عدم وجود دلایل کافی اقدامی علیه آیتالله انجام نیافت؛ اما پس از چندی حکمی از مرکز دایر بر تبعید ایشان به بافت کرمان صادر شد.[52] نکته مهم این که پس از دستگیری وی، در میان مردم آذربایجان این نظر که آیتالله به دلیل مخالفت با یهود و اسراییل دستگیر و تبعید شده، بیش از پیش مطرح شد. خود شهید قاضی نیز در نامههایی که به مراجع و روحانیون میفرستاد علت دستگیریاش را انتقاد از صهیونیستها عنوان میکردند.[53]
وی در مدت تبعید شش ماهه در بافت هرچند دور از تبریز بود لیکن با جهاد قلمی که خود بارها در منابر بر فضیلت آن اشاره کرده بود دست از مبارزه نکشید. از اهم فعالیتهای قلمی ایشان میتوان به تالیف سفرنامه بافت و همچنین ارسال مقالاتی به زبان عربی به مجلات خارج از کشور به خصوص لبنان که در طی آن به افشاگری علیه رژیم و روحانیون وابسته دست میزد، اشاره کرد. بر اساس اسناد ساواک، علاوه بر این وی به طور مداوم با روحانیون و مراجع طراز اول قم و نجف ارتباط مکاتبهای داشت.[54] در مدت تبعید وی در بافت، مبارزان به بهانههای مختلف ارتباط خود با او را حفظ کرده بودند و به مناسبتهای گوناگون مذهبی تلگرافهایی از سوی آنان برای آیتالله ارسال میشد. در اردیبهشت ماه 1348 تلگرافی از سوی روحانیون مجاهد حوزه علمیه نجف به ایشان مخابره شد که در آن ضمن اعتراض به تبعید ایشان، به مبارزات آن مجاهد والا مقام در دفاع از حریم مقدس قرآن و قطع نفوذ اسراییل و بیگانگان اشاره شده بود هرچند که این تلگراف به دستور ساواک سانسور و به دست ایشان نرسید.[55] پس از پایان مهلت تبعید، ساواک در نامهای به او عنوان کرده بود که به جز آذربایجان، مشهد و قم جای دیگری را برای سکونت اختیار کند. شهربانی کل کشور نیز حضور وی در تبریز را به مصلحت نمیدانست و سرانجام معین شد که وی مدتی به زنجان برود[56] اما آیت الله به بستان آباد در نزدیکی تبریز رفت. نزدیکی بستانآباد به تبریز باعث شد که ساواک بر تصمیم خود اصرار ورزد و سرانجام آیتالله به زنجان تبعید شد. به هنگام ورود وی به زنجان در حدود 200 نفر از بازاریهای زنجان به دیدارش رفتند.[57] مدت اقامت اجباری ایشان در زنجان شش ماه به طول انجامید و وی از فرصت به وجود آمده استفاده کرد و دست به مطالعه و تحقیق پیرامون تاریخ اسلام زد.[58] پس از چندی اقامت در زنجان به وساطت آیتالله سید احمد خوانساری مقدمات بازگشتش به تبریز فراهم شد[59] و قرار بر این شد که پس از ورود به تبریز بیشتر به امور شرعی بپردازد و در امور سیاسی دخالت نکند و سرانجام ایشان به تبریز بازگشتند.
پس از ورود وی به تبریز ساواک اقداماتی را جهت کاستن از محبوبیت آیتالله و منزوی کردن وی در پیش گرفت و به طور مرتب توسط افراد مشخصی نامههایی در جهت تخریب آیتالله قاضی به مراجع قم و نجف فرستاده میشد. ساواک بدون تردید از هر عملی که باعث تخریب «خمینی آذربایجان» میشد، حمایت میکرد.[60] هرچند حملات به قاضی ادامه داشت اما ایشان همچنان با برگزاری مداوم مراسم روضه و مراسم مذهبی دیگر به مبارزه ادامه میداد. در یکی از همین مجالس که پس از فوت آیتالله حکیم منعقد شده بود، آیتالله قاضی مرجعیت امام خمینی را مورد تاکید قرار داده و فرمودند: «فعلاً سه نفر مرجع تقلید واقعی که جانشین امام زمان هستند وجود دارند 1- آیتالله خمینی 2- آیتالله خویی 3- آیتالله میلانی، ولی جهت رهبری روحانیت و اداره امور اسلام و مسلمین آقای خمینی مدبر و شایستهتر است.»[61] این در حالی بود که از سالهای آغازین نهضت، آیتالله قاضی به عنوان راه ارتباطی مطمئن واسطه جهت انتقال پیامها و نوارهای سخنرانی امام علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. بر اساس گزارشهای ساواک، نوارهای امام خمینی در تبریز اول به منزل آیتالله قاضی میآمد و خانه وی محل اجتماع طرفداران امام و بحثهای سیاسی بود.[62]
یکی از مهم ترین جنبههای فعالیتهای شهید قاضی در سالهای منتهی به انقلاب حمایت مالی از انقلابیون بود. در سالهای منتهی به انقلاب و اوج گیری نهضت مردمی شاهد دستگیری بسیاری از انقلابیون در تبریز بودیم که این بار آیتالله قاضی با اجازههایی که از امام دریافت کرده بود در صدد کمک به خانواده های زندانیان بود که علیه رژیم ستمشاهی مبارزه میکردند.[63] علاوه بر این در بهمن ماه 1352 با همکاری تعدادی از بازاریان تبریز اقدام به ایجاد صندوق قرض الحسنه مجاهدین اسلام کرد[64] که در واقع هدفش تغذیه مالی حرکتهای ضد رژیم اعم از چاپ و نشر اعلامیه، کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی و مساعدت به فعالانی بود که مجبور به ترک خانه و کاشانه خود میشدند تا از این طریق کمکهای مالی به آنان داده شود.[65] در واقع در این دوره که امکان فعالیت مستقیم سیاسی آیتالله قاضی وجود نداشت وی با شرکت در اقدامات تدارکاتی و پشتیبانی سعی در انجام وظیفه خود در مخالفت با نظام ستمشاهی میکرد و با حمایت مالی از مبارزان وظایف خود را انجام میداد. جالب آن که دامنه این حمایتها به مبارزان فلسطینی نیز میرسید و مبالغی جهت کمک به چریکهای فلسطینی جمع آوری و به دست آنها میرسید.[66] از سویی دیگر آیتالله قاضی در این سنوات سعی میکرد با اقدامات خود رابطی بین جریانهای دانشجویی و نهضت امام خمینی باشد.[67]
حاکم شدن فضای باز سیاسی در ایران که پس از پیروزی دموکراتها در انتخابات امریکا از سوی آنها به شاه دیکته شده بود، فضای مناسبی را در اختیار آزادی خواهان قرار داد تا به فعالیتهای خود شکل دیگری بدهند. آیتالله قاضی نیز با استفاده از این موقعیت شروع به گسترش فعالیتهای خود علیه رژیم نمود. با کم شدن فشارهای سیاسی بر روی آیتالله قاضی وی در مراسم روضهخوانی که به طور مرتب برگزار میشد پیامهای سیاسی را به طرفدارانش منتقل میکرد. در جریان انتخابات حزب رستاخیز، وی با صراحت با تشکیل این حزب و انتخابات آن به مخالفت برخاست. ساواک که از نفوذ کلمه آیتالله آگاهی داشت با جعل عکسی از وی، مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کرد که این امر با اعتراض شدید آیتالله مواجه شد.[68] از سویی دیگر در این سالها همچنان شاهد کمکهای مادی آیتالله قاضی به خانواده زندانیان سیاسی و همچنین شیعیان لبنان بودیم. آیتالله برای کمک به مردم لبنان از آیتالله حکیم اجازه گرفته بود.[69]
در آبان ماه 1356 هنگامی که خبر شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی به تبریز رسید، آیتالله قاضی بر آن شد تا با ترتیب دادن مجلس ختمی برای فرزند شهید امام تجلیلی از آن بزرگوار بنماید و سرانجام با کوشش فراوان در تاریخ 12 آبان مجلسی از طرف آیتالله قاضی در مسجد بادکوبهای تبریز برگزار شد.[70] در حین مراسم بود که از سوی مبارزان اعلامیههایی بر ضد رژیم توزیع شد، امری که موجب دستگیری تعدادی از دانشجویانی شد که در این مسئله نقش داشتند.
با آغاز محرم 1356 سخنرانیهای آیتالله قاضی در مخالفت با رژیم یکبار دیگر آغاز شد. انتشار مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه در روز هفدهم دی که در آن به امام و مرجعیت شیعه توهین شده بود باعث قیام نوزدهم دی ماه مردم قم شد. کشتار مردم بی پناه قم باعث شد که محافظهکارترین روحانیون مانند آیتالله شریعتمداری نیز به این جنایت واکنش نشان داده و به آن اعتراض کنند. اعلامیه اعتراضی روحانیون تبریز به وقایع قم با هماهنگی آیتالله قاضی تهیه شد.[71]
چهلم شهدای قم در تبریز تبدیل شد به قیام عمومی علیه رژیم شاه، به نحوی که در همان ساعات اولیه تمامی مراکز فساد و فحشا و مراکزی که نشان از حکومت و سلطه امپرایالیسم خارجی داشت در هم کوبیده شد. از آنجا که در پادگان تبریز مقاومتی از سوی سربازها روی داده بود، از پادگانهای همجوار عجب شیر و مراغه نیروهایی برای سرکوب قیام به تبریز فرستاده شد. آیتالله قاضی که خبر اعزام نیروهای نظامی گسترده را شنیده بود، برای جلوگیری از کشتار مردم بی گناه اقدامات وسیعی را در جهت آرام کردن مردم انجام داد.[72] سرانجام قیام با شهادت تعدادی از مردم در 29 بهمن 1356 همراه شد. پس از قیام تبریز شاهد نزدیک شدن آیتالله قاضی به آیتالله شریعتمداری بودیم و این فرصت را به آیتالله قاضی میداد که بتواند بدون مخالفت طرفداران شریعتمداری، برنامههای خود را عملی سازد. نزدیکی این دو به هم باعث نگرانی ساواک شده بود و ساواک تمامی تحرکات آنان را زیر نظر داشت. با توجه به وقایع تبریز، آیتالله قاضی از شریعتمداری درباره برگزاری مراسم عید کسب تکلیف نمود که سرانجام قرار بر این شد که آن سال عید گرفته نشود و پولهایی که جهت مصرف مراسم عید می شد جمعآوری شده تا به وسیله آیتالله شریعتمداری برای کمک به جنگ زدگان لبنان ارسال شود[73]. همزمان با مراسم چهلم شهدای یزد، آیتالله قاضی روز نوزدهم اردیبهشت 1357 را عزای عمومی اعلام کرد و از مردم خواست با متانت، تعطیلی و اعتصاب را ادامه دهند. این وقایع مصادف شد با حمله به بیوت علما در قم توسط ایادی رژیم. در جریان این حمله آیتالله گلپایگانی دچار حمله قلبی شد و در 20 اردیبهشت خسروداد فرمانده هوانیروز ارتش شخصا به خانه شریعتمداری حمله کرد که در جریان آن افرادی به شهادت رسیدند. این اقدام رژیم در آذربایجان بازتاب گستردهای یافت و از تاریخ 19 تا 24 اردیبهشت بازار تبریز با تلاشهای آیتالله قاضی تعطیل شد. روز 24 اردیبهشت ماه شریعتمداری در تماسی با قاضی خواهان پایان دادن به اعتصاب شد که پس از آن آیتالله قاضی با تهیه و توزیع اعلامیه موجب باز شدن بازار شد.[74] پس از آن همزمان با سالروز قیام 15 خرداد 42 با همکاری آیتالله قاضی بازارهای تبریز بسته شد و سخنرانی به مناسبت این روز انجام پذیرفت. 10 روز پس از این واقعه عمال رژیم به مدرسه علوم دینی در محله ششکلان حمله و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند که این امر باعث واکنش سخت آیتالله قاضی طباطبایی شد.[75]
نقش پررنگ آیتالله قاضی در سالهای منتهی به انقلاب به قدری بود که ساواک در گزارشی به تاریخ 30 تیرماه 1357 قاضی را مسوول کلیه وقایع تبریز معرفی میکند و عنوان مینماید: در ظاهر نماینده شریعتمداری اما در باطن طرفدار خمینی است و تمامی وقایع تبریز با هماهنگی وی انجام میشود.[76]
ساواک در جریان وقایع تبریز به این تحلیل رسیده بود که بیشتر مخالفتها، اعتراضها، تکثیر اعلامیهها، راهپیماییها، تعطیلی بازار و نیز اعتصابات رو به رشد تبریز در مسیری حرکت میکند که ابتدای آن به آیتالله قاضی وصل میشود.[77] در واقع این تحلیل نشانگر نقش پررنگ وی در جریان انقلاب به حساب میآید. از این روی بحث ترور شخصیت قاضی در دستور کار ساواک قرار گرفت و در این راه تلگرافی از قول امام جعل شد که در آن به آقای قاضی توهین شده بود، اما امام امت با اطلاع از این موضوع در نامهای که به آقای قاضی نوشت، وی را شخصیت محترم و از دوستان قدیمی خود خواند که خدمتگزار به اسلام و مسلمین بوده است.[78] در واقع با نامه امام تلاش بدخواهان نقش بر آب شد.
[14] جلوه محراب، ص 4
[15] روحانی، ص 142.
[16] اسناد انقلاب اسلامی ج3، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 47.
[17] نیکبخت، ص 167.
[18] رجبی ،محمدحسن، زندگانی سیاسی امام خمینی، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، 267.
[19] بهبودی، هدایت الله، تبریز در انقلاب، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، موسسه چاپ و نشر عروج، 1383، ص 69.
[20] نیکبخت، ص 171.
[21] خاطرات 15 خرداد، ج سوم تبریز، قسمت دوم، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375. ص 132.
[22] جلوه محراب، ص 57.
[23] همان، ص 65.
[24] نیکبخت، ص 193.
[25] جلوه محراب، ص 93.94.95.93.
[26] روحانی، ج 1، 616 و 617.
[27] جلوه محراب، ص 98.99.
[28] نیکبخت، ص 197.
[29] جلوه محراب، ص 106.
[30] همان، ص 123.
[31] همان، ص 112.
[32] همان، ص 129.
[33] بهبودی، ص 115.
[34] جلوه محراب، ص 116.
[35] همان، ص 135.136.
[36] نیکبخت، ص 205.
[37] بهبودی، ص 124.
[38] جلوه محراب، ص 158.
[39] همان ، ص 162.163.
[40] نیکبخت، ص 206.
[41] جلوه محراب، ص 176.
[42] همان ، ص 181.
[43] نیکبخت،ص 208 .209.
[44] بهبودی، ص 137.
[45] جلوه محراب، ص 190.
[46] بهبودی، ص 138.
[47] جلوه محراب، ص 198.
[48] همان، ص 212.
[49] نیکبخت ص 228.
[50] جلوه محراب،ص 217.
[51] همان، ص 232.
[52] همان، ص 234.
[53] نیکبخت، ص 237.
[54] نیکبخت، ص 241.
[55] روحانی، ج 2، ص 447.
[56] جلوه محراب، ص 305.330.
[57] همان ، ص 334.
[58] نیکبخت، ص 247.250.
[59] جلوه محراب، ص 343.
[60] همان ، ص 389.
[61] همان ، ص 366.
[62] همان ، ص 371.373.
[63] همان ، ص 375.
[64] بهبودی، ص 165.
[65] نیکبخت، ص 265.
[66] جلوه محراب، ص 377.
[67] نیکبخت، ص 268.
[68] جلوه محراب، ص 390.402.
[69] همان ، ص 408.410.411.
[70] بهبودی، ص 202.
[71] همان ، ص 219.
[72] نیکبخت، ص 286.
[73] نیکبخت، ص 287.288.
[74] نیکبخت، ص 292.
[75] بهبودی، ص 345.
[76] جلوه محراب، ص 441.
[77] بهبودی، ص 442.
[78] صحیفه امام، ج 4، ص 454.
پورتال مرکز بررسی اسناد تاریخی