تنگناهای روزه‌داری در زندان سیاسی و اعتراض شهید علی‌اصغر وصالی تهرانی‌فرد به دادستانی ارتش در این باره

شهید علی‌اصغر وصالی تهرانی‌فرد (معروف به اصغر وصالی) در ١۵ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد. پدرش اهل ورزش باستانی و به حسن چرخی معروف بود و اصغر نیز به این ورزش می‌پرداخت.

اصغر در سن نوجوانی در چاپخانه‌ای مشغول به کار بود و ۱۳ ساله بود که قیام ۱۵ خرداد سال 42، جرقه‌های فعالیت سیاسی را در ذهنش روشن کرد. ایشان در آن سال‌ها فعالیت خود را با پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) آغاز نمود تا این که در سال 1351 به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد و مصطفی جوان خوشدل مسئول سازمانی اصغر بود.

همان سال‌ها بود که با مشقت زیاد از ایران خارج شد و دوره‌های چریکی را در فلسطین گذراند و کار آزموده و آبدیده به ایران بازگشت و مبارزاتش را به نحو جدی‌تری پیگیری کرد. تا این که با دستگیری یکی از اعضای سازمان که با او قرار ملاقات داشت، لو رفت و پس از مدتی تعقیب و گریز، در خردادماه 1352 دستگیر و تازه معلوم شد، شش نفری که ساواک در تعقیب آن‌ها بوده، همه یک نفرند و او کسی نبود جز اصغر وصالی که با نام‌های مستعار در استان‌های مختلف کشور اقداماتی ضد رژیم شاهنشاهی انجام می‌داده است.

پس از دستگیری و تحمل شکنجه‌های بسیار و تکمیل پرونده، دادگاه حکم ابتدایی اصغر را اعدام تعیین نمود که این حکم در مرحله تجدید نظر به حبس ابد تقلیل یافت. بعد از آن هم به خاطر ضعیف شدن فعالیت‌های سازمان، حکم او را به ۱۲ سال کاهش دادند. اصغر از همان سالی که به زندان افتاد، تا 28 مرداد 1356 که به مناسبت سالروز کودتای 28 مرداد مشمول عفو ملوکانه! گردید، در حبس بود و به خاطر رک‌گویی و اعتراضاتش، مدام مورد شکنجه قرار می‌گرفت. ایشان با ایمانی که به آرمان‌هایش داشت، مقاومت را در مقابل ساواک به التماس ترجیح داد و ساواکی‌ها بر اثر این مقدار از استقامتش به او «اصغر پررو» می‌گفتند! او کل دستگاه عریض و طویل امنیتی شاه را با مقاومتش خسته کرده بود. بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی شکنجه‌گر معروف ساواک بعدها در اعترافاتش گفت: «ما در کمیته مشترک از دست دو نفر خسته شدیم. یکی عزت شاهی و یکی هم اصغر وصالی که با وجود شکنجه‌های زیاد از موضع‌شان دست بردار نبودند. مثلاً من پنجشنبه وصالی را به پنکه سقفی می‌بستم و می‌رفتم، شنبه برمی‌گشتم.» ساواکی‌ها او را به حدی شکنجه کرده بودند که ۲۷ کیلو وزن کم کرده بود و استخوان سینه‌اش را شکسته بودند.

قسمتی از فعالیت‌های شهید اصغر وصالی پیش از دستگیری توسط ساواک، از زبان برادرش امیر وصالی به شرح زیر است:

1- جلسات روحانیونی را که وابسته به رژیم شاه و ساواک بودند بر هم می‌زد. مثلاً جلسات حاج‌اشرف را که از روحانیون وابسته به رژیم شاه بود بر هم می‌زد. یک روز حاج‌اشرف روحانی‌نما روی منبر گفت: «نماینده امام زمان(ع) در این جلسه حضور دارد و برای ایشان صلوات بفرستید.» منظورش امیرعباس هویدا بود که پای منبرش نشسته بود. اصغر بسیار خشمگین شد و جلسه را بر هم زد و سریعاً از کمین ساواک متواری شد. روحانی‌نمای دیگری به نام سید عبدالرضا حجازی[1] از طرفداران شاه بود که علی‌اصغر با درایت و آگاهی و هوشیاری پرده از چهره نفاق او برداشت و رسوایش کرد. در واقع او جلسات روحانیون خط نظام سلطه و سرمایه‌داری را به تعطیلی می‌کشاند؛ اما از طرفی دیگر مدافع سرسخت روحانیون مبارز خط امام بود.

2- چاپ کردن اعلامیه علیه شاه و گذاشتن آن‌ها در جا مهری مساجد و پخش آن در مدارس را به عهده داشت.

3- آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی[2] وقتی ـ در 20 خرداد ماه 1349 شمسی ـ زیر شکنجه ساواک به درجه شهادت نائل گردید، اصغر برای انتقام از ساواک و جلوه دادن ضعف امنیتی نظام و روحیه دادن به مردم برای مبارزه، مرکز آبجوسازی مجیدیه را به آتش کشید.

4- مشارکت در ترور سرتیپ سعید طاهری رئیس کل زندان‌های شهربانی(21 مرداد 1351) که اکثر انقلابیون را شکنجه و اعدام می‌کرد. اصغر در این عملیات جمع‌آوری اطلاعات و شناسایی را به عهده داشت. به همین منظور برای گرفتن اصغر، ساواک اعضای خانواده‌اش را دستگیر و روانه زندان کرد، به طوری که برادر ایشان از سپاه دانش اخراج و برادر دیگرش که همافر نیروی هوایی بود از کار برکنار شد. و حدود دو ماه منزل ایشان در محاصره ساواک قرار گرفت.

شهید اصغر وصالی در زندان نیز فردی پرتلاش بود و تماس‌های مکرری در زندان با علمای بزرگ داشت و در زندان چندین بار با مجاهدین خلق درگیر شده و علیه آن‌ها موضع‌گیری کرد. درگیری او دو علت داشت: یکی افشاگری مجاهدین خلق و برداشتن نقاب از چهره نفاق آنان، دیگری شهادت مجید شریف واقفی.

وی در زندان با آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی و تعدادی دیگر از افراد سرشناس و تحصیل‌کرده زندان مأنوس بود و از این فرصت برای ادامه تحصیلات (البته نه به صورت آکادمیک) استفاده کرد. به طوری که ادبیات را نیز از شاعر مطرح، آقای علی موسوی گرمارودی آموخت.

اصغر وصالی با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین در سال ۵۴ مسیر خود را در زندان از آن‌ها جدا کرد و گفته می‌شود کارش به درگیری با مسعود رجوی و دیگر اعضای خط التقاط نیز کشیده شد.

وصالی با تمام استقامتش در مقابل دشمن، شخصیتی شوخ و مهربان داشت. آقای جواد منصوری از هم بندی‌هایش می‌گوید: وصالی به شوخی بعد از پایان غذا می‌گفت: خدایا گرسنگان را سیر کن یا بکش! به نقل از شنیده‌ها او بیش از آن که یک چریک با روحیه نظامی باشد، فردی اخلاق‌مدار با روحیات خاص بود. او به یارانش بسیار اعتماد داشت و ضمن مشورت با آن‌ها کارهایش را انجام می‌داد. با پیروزی انقلاب به دلیل آشنایی‌ای که با زندان داشت، انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و با گروهی به تعقیب و دستگیری نیرو‌های ساواک پرداخت. با تشکیل سپاه پاسداران به آن‌ها پیوست و در تأسیس اطلاعات سپاه نقش مهمی ایفا کرد.

در سندی که در زیر ملاحظه می‌کنید، شهید وصالی در ماه مبارک رمضان سال 1355به تنگناهایی که از طرف مسئولین زندان سیاسی برای روزه‌داران پیش آمده، به دادستانی ارتش شکایت نوشته و خواستار رسیدگی و رفع موانع شده است. نوشتن چنین نامه‌ای علیه مسئولین زندان گوشه‌ای از جرأت و شجاعت شهید وصالی را در معرض دید خوانندگان قرار می‌دهد.

*****

تاریخ: 9 / 6 / 2535 از: زندان شماره (1) بند: 6

نام و شهرت فرستنده: اصغر وصالى تهرانى فرد نام پدر: حسن صادره: از تهران

بسم‌الله‌ الرّحمن‌الرّحیم

تیمسار معظم ریاست محترم دادستانى ارتش مسلح شاهنشاهی

محترماً به عرض می‌رسانم که اینجانب اصغر وصالى تهرانى فرد که محکوم به دوازده سال زندان می‌باشم. اخیراً با مشکلى روبرو شده‌ام که تاکنون سابقه نداشته؛ موضوع از این قرار است که جناب سرگرد یحیائى رئیس زندان شماره (یک) دستور داده‌اند که هر کس مى‌خواهد روزه بگیرد، حق خوابیدن در حیاط زندان را ندارد و اگر کسى بخواهد سحر براى سحرى خوردن بلند شود، می‌باید در دورن بند در اتاقى بخوابد و اینجانب نیز براى روزه بالاجبار چند شبى در اتاق بند خوابیدم اما به علت گرمى زیاد هوا دیگر برایم مقدور نبود. لذا بعد از چند شب مجبوراً به حیاط زندان آمده و در آن جا خوابیدم. منتهى اجازه بلند شدن در سحر را براى خوردن سحرى انتظامات زندان نمى‌دهند و اجباراً بدون سحرى روزه مى‌گیرم و این کار باعث شده که سلامتى‌ام به خطر بیفتد و اختلالى در دستگاه هاضمه و گوارشى اینجانب به وجود بیاید و با توجّه به اینکه در تابستان علاوه بر گرمى هوا تشنگى شدید می‌آورد و باعث کم شدن آب بدن مى‌شود روزها نیز طولانى است از طرفى روزه یک فریضه واجب است و ترک آن گناه کبیره به حساب مى‌آید و هرگز ترک نخواهم کرد و از طرف دیگر با محدودیتى که قائل شدن عملاً من را بین حیاط خوابیدن و روزه گرفتن قرار داده‌اند در صورتی که حق قانونى یک زندانى است که در حیاط زندان بخوابد و جزء آیین‌نامه زندان است و هم چنین روزه گرفتن نه تنها مغایر با قوانین زندان نیست بلکه قوانین زندان در تأیید آن نیز مى‌باشد ولى متأسفانه شرایطى که اکنون حاکم است این حق را از من سلب کرده و مقامات زندان مى‌گویند که از نظر مدیریت امکان ندارد در حالى که در سال‌هاى پیش چنین مسئله[ای] وجود نداشت. لذا اینجانب محترماً از آن ریاست محترم تقاضا دارم که عاجلاً به این مشکل رسیدگى نمایید. متشکرم

 با کمال احترامات فائقه

مرکز بررسی اسناد تاریخی