حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى شاه‌آبادى

   حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى شاه‌آبادى شهریور سال 1309 در قم و در بیت فقاهت و عارف کامل، آیت‌اللّه‌العظمى حاج شیخ محمدعلى شاه‌آبادى استاد عرفان امام خمینى متولد شد. حاج شیخ محمدعلى با نام خانوادگی اصلی «بیدآبادی» که بعدها به خاطر سکونتشان در خیابان جمهوری اسلامی کنونی (شاه‌آباد سابق) به شاه‌آبادی شهره شد، در سن 12 سالگی، زمانی که پدر ایشان توسط ناصرالدین شاه به تهران تبعید گردید. به همراه پدر و برادر دیگرشان به تهران مهاجرت فرمود و در طول اقامت 16 ساله در تهران (تا 1281ش) به اشتغالات علمی پرداخته و اساتید دیگری را درک نمود. ایشان در سال 1271ش پس از 6 سال اقامت در تهران، آنگاه که حدود 18 سال داشت به درجه اجتهاد نایل آمد. وی پس از درگذشت پدرش به اصفهان رفت و پس از فراگیری قانون در طب و زبان فرانسه رهسپار نجف اشرف شد و نزد آخوند خراسانی تلمذ نمود. پس از یک دوره اقامت 7 ساله، نجف را ترک کرد و رحل اقامت به سامرا افکند تا از محضر درس میرزای دوم استفاده کند و همچنین به تدریس فقه و اصول و فلسفه بپردازد. این در حالی بود که پس از مدتی حوزه درسی ایشان در سامرا از حوزه‌های درسی قوی و پر استقبال طلاب و فضلا آن دوره گردید به حدی که میرزای شیرازی مراجعت ایشان به ایران را موجب خلاء حوزه سامرا دانسته و ایشان را از مراجعت به ایران نهی فرمود، اما آیت‌الله شاه‌آبادی سال 1291ش پس از یک سال اقامت در سامرا به دلیل اصرار فوق‌العاده مادرشان که همراه ایشان بودند.تصمیم به مراجعت به ایران گرفت.

مبارزه با رژیم پهلوى و فعالیت‌های سیاسی

   از آنجا که تأثیر تفکرات علامه محمدعلی شاه‌آبادى بزرگ بر اندیشه‌هاى امام خمینى و بسیارى از بانیان انقلاب اسلامى ایران مشهود است، شیخ مهدى شاه‌آبادى نیز  مانند پدرش اندیشه مبارزه با حکام ستمگر را سالیان دراز در عمق جان خود پرورد. ایشان با الهام از امام خمینى مبارزات سیاسى خود را تداوم بخشید و با توجه به این که رسالت اصلى خود را در شناساندن مقام والاى مرجعیت تقلید و رهبریت شیعیان جهان امام خمینى  به ملت مسلمان مى‌دانست، هم در دوران طلبگى و هم پس از آن به همراه خانواده به شهرها و روستاهاى کشور مى‌رفت و ضمن تبلیغ دین سعى در آگاه نمودن عموم مردم نسبت به اوضاع زمانه داشت. اگرچه او و خانواده‌اش در اثناى این سفرها مجبور به تحمل سختى‌ها و مشقات فراوانى شدند، اما تبلیغ زعامت امام و طرح مرجعیت ایشان به عنوان یک ضرورت دینى وسیاسى مستلزم تلاش فراوان و بى‌وقفه‌اى بود که در هر صورت باید انجام مى‌گرفت. همچنین ایشان و چند نفر از دوستانشان نقش بسیار مهمى در جهت ایجاد هماهنگى‌هاى لازم بین مراجع و امام خمینی ایفا کردند.

  وی سال 1350 از قم به تهران مراجعت کرد و در منطقه رستم‌آباد شمیران به امامت جماعت و دیگر خدمات دینى پرداخت و مسجد محل را به کانون فعالیت و رشد نیروهاى انقلابى تبدیل کرد. تکثیر اعلامیه‌ها و نوارهاى امام که از نجف مى‌رسید، پخش آن‌ها در سراسر کشور، جذب جوانان پرشور و انقلابى در کانونى سازمان یافته و متشکل، اقداماتى در جهت فرارى دادن برخى از زندانیان سیاسى و مخفى کردن عده‌اى از مبارزان که تحت تعقیب ساواک بودند و از جمله اقدامات این عالم مبارز بود.[3] همچنین به وسیله دوستان خود با مبارزان خارج از کشور ارتباط برقرار نمود و در امر مبارزه با ایشان تشریک مساعى کرد.

   در عین حال تشکیل «صندوق ذخیره علوى» از دیگر اقدامات فرهنگی او بود که تقویت و پشتیبانى مالى از انقلابیون یکى از اهداف مهم آن به ‌شمار می‌رفت و خانواده افرادى که به دست رژیم به زندان مى‌افتادند، از تسهیلات این صندوق بهره‌مند مى‌شدند. با تدبیر این عالم روشنگر دامنه فعالیت‌هاى صندوق به شهرستان‌ها هم کشیده شد. تشکیل «جلسات هفتگى تفسیر قرآن» در مسجد رستم‌آباد که عمدتاً افراد تحصیل‌کرده و دانشگاهى در آن شرکت مى‌کردند هم از دیگر فعالیت‌هاى فرهنگى ایشان بود. همچنین این فعالیت‌ها در اوایل دهه پنجاه در شرایطی که امام خمینى در تبعید به سر می‌برد و اختناق و سرکوب در داخل کشور به اوج خود رسیده بود به صورت شبانه‌روزى و مداوم از سوی ایشان دنبال می‌شد. از آن جا که اقدامات شیخ مهدی هر روز گسترده‌تر می‌شد لاجرم از چشم ماموران ساواک به دور نماند و در نهایت موجب دستگیری وی در سال 1352 شد. علاوه بر آن در حمله ساواک به منزل او تعداد قابل توجهى اعلامیه و کتب انقلابى کشف گردید و ایشان در زندان تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از 4 ماه حبس آزاد شد، لکن با ادامه فعالیت‌هاى سیاسى و مبارزاتى مجدداً در سال 1353 دستگیر شد و 20 روزی را در زندان سپری کرد. عمده اتهامات وارده به ایشان اقدام علیه امنیت ملى کشور و همکارى با عناصر وابسته به گروه خرابکار بود.

   سال 1354 همزمان با آشکار شدن انحراف‌هاى عقیدتى درون سازمان مجاهدین خلق، علیه این جریان ارتدادى به مبارزه برخاست و به دنبال اعترافات خلیل فقیه دزفولى نزد ساواک در همین سال براى سومین بار دستگیر شد و مدت 2 ماه تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از آزادى از زندان نیز بر دامنه فعالیت‌هاى انقلابى خود افزود و رژیم با توجه به ادامه فعالیت‌هاى ایشان که به صورتى جدى‌تر و آشکارتر صورت مى‌گرفت، تصمیم به تبعید ایشان گرفت و نهایتاً این فقیه مبارز را در زمستان 1355 به بانه کردستان تبعید کرد. هدف از تبعید به بانه محدود کردن فعالیت‌های سیاسی این عالم فرزانه بود. چرا که رژیم تصور می‌کرد به جهت حضور برادران اهل سنت در آن خطه از ایران شیخ مهدی فرصت عرض اندام پیدا نخواهد کرد، اما علیرغم چنین تصوری عملکرد و تدبیر ویژه شهید شاه‌آبادى باعث گرایش بسیارى از علما و توده مردم کُرد و سنى مذهب به سوى امام و انقلاب شد به طوری ‌که تظاهراتى علیه رژیم در آن منطقه را رقم زد. در همین دوران گستردگی مراقبت ساواک از اعمال و فعالیت‌های وی در بانه به حدی بود که حتی جزوات و کتاب‌هایی که جهت مطالعه وی از طرف مؤسسات و مراکز علمی ارسال می‌شد مورد تحقیق و تفحص کامل قرار می‌گرفت. به طوری ‌که در سومین ماه تبعید او، بسته‌ای حاوی یکصد و پانزده جلد کتاب و جزوه از سوی مراکز علمی قم به وسیله فرزندانش برای وی ارسال شد که کتاب توضیح‌المسائل حضرت امام نیز جزو آن‌ها بود. طبق دستور مقامات ساواک مقرر شد که کتاب‌ها بر اساس فهرست کتاب‌های مضره که در اختیار ساواک قرار داشت به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت مضر بودن جمع‌آوری شوند. مراقبت‌های ساواک از زندگی شهید شاه‌آبادی در طول دوران تبعید، حتی شامل میهمانان و اعضای خانواده‌اش که جهت دیدار با وی به بانه می‌آمدند نیز می‌شد. در اسناد به دست آمده از آرشیوهای ساواک، مدارک زیادی در خصوص اشخاصی که به عنوان میهمان به دیدار وی می‌آمده‌اند، وجود دارد. در عین حال هجوم به منزل شهید شاه‌آبادی و بازرسی آن، همچنان در دستور کار ساواک قرار داشت. در اواخر اسفند ماه 1355، مأموران امنیتی در تبعیدگاه، به محل زندگی وی حمله کرده و به بازرسی از لوازم و وسایل او پرداختند. در این حمله، تعداد 22 جلد کتاب و جزوه به وسیله مأموران ضبط شد که طبق گزارش ساواک دو جلد از کتاب‌های مکشوفه که یکی از آن‌ها کتاب توضیح‌المسائل امام خمینی بود، از کتاب‌های مضر تشخیص داده و جمع‌آوری شد.[4]

   در مجموع فعالیت‌هاى سیاسى حجت‌الاسلام شاه‌آبادى در بانه باعث شد رژیم از ترس شورش بیشتر اکراد آن منطقه به تبعید او پایان دهد و آن عالم ربانى در اوایل سال 1356 پس از حدود 6 ماه تبعید به تهران بازگشت.

  وی پس از مراجعت از تبعید تغییر محسوسى در خط مشى و شیوه  مبارزاتی‌اش داد و در هماهنگى با برنامه اساسى و راهبردى امام مبنى بر  شکل‌دهى به یک مبارزه کاملاً مردمى و گسترده، مبارزات  خود را وارد مرحله جدیدى نمود و از آن پس به صورت کاملاً علنى دست به کار شد و جز در موارد معدودى، شدیداً از مخفى‌کارى پرهیز مى‌کرد. حجم انتشار اعلامیه‌هاى امام توسط ایشان به شکل مشهودى زیاد شده بود و در همه محافل علناً علیه رژیم شاه سخن مى‌گفت. خرداد 1357 به دنبال دستگیرى یک گروه انقلابى و ارتباط آن‌ها با وی براى چهارمین بار دستگیر و زندانى شد. دستگیرى این بار ایشان از ویژگى خاصى برخوردار بود. از لحظه ورود به کمیته مشترک با صلابت و اقتدار خاصى برخورد کردند و تمامی قدرت رژیم را که در دستگاه مخوف ساواک خلاصه مى‌شد به مسخره گرفتند و سوالات بازجویان را با پاسخ‌های عالمانه‌شان تحقیر کردند. حتى از خود ایشان نقل شده است که مرتباً به مأمورین مى‌گفتند:

«باید تمامى اعلامیه‌ها و کتاب‌ها و نوارهایى را که از منزل دزدیده‌اند، برگردانید.»[5]

پس از مدتى از زندان انفرادى خلاص و به زندان عمومى رفت و سرانجام نیز در آذر 1357 آزاد شد.