گزارش عفو بینالملل ازشکنجههای وحشیانه درزندانهای شاه
مارتین انالز (دبیرکل سازمان عفو بینالملل) در سال 1353، رژیم ایران را به نقض مستمر و همه جانبه حقوقبشر متهم کرد و به صراحت اعلام نمود که پرونده نقض حقوقبشر هیچ کشوری در جهان، بدتر و سنگینتر از ایران نیست.
سازمان عفو بینالملل، همچنین در اوایل سال 1354 در لندن اعلام داشت که ایران یکی از “شدیدترین نقضکنندگان حقوقبشر” در جهان است. کمیسیون بینالمللی حقوقدانان در ژنو که محافظهکارتر بود، رژیم شاه را متهم کرد که “به طور منظم از شکنجه استفاده میکند” و نیز “اساسیترین حقوق مدنی اتباع خود را مورد تجاوز قرار میدهد” انجمن بینالمللی حقوقبشر، وابسته به سازمان ملل متحد نیز نامهای سرگشاده خطاب به شاه صادر کرد و در آن رژیم را به نقض شدید حقوقبشر متهم ساخت و از او خواست که “به وضعیت اسفبار حقوقبشر در ایران سر و سامان دهد”
سازمان عفو بینالملل در بیستم آذرماه 1357 نیز اعلام کرد به رغم ادعای مکرر شاه، زندانیان سیاسی هنوز به دست پلیس و مأمورین ساواک شکنجه میشوند. یک هیئت که در ماه نوامبر از هفت شهر ایران دیدن کرد، گزارش هایی از ناپدید شدن اشخاص و مرگ در زیر شکنجه دادند. روشهای اخیر شکنجه عبارتند از: شلاق با کابل، مشت و لگد، سوزاندن نقاطی از بدن با آتش سیگار، بیخوابی دادن به حالت ایستاده و … سپس مواردی را از اشخاصی که مورد شکنجه قرار گرفتهاند با اسم و تاریخ و محل، معرفی مینماید.
ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران ، در بخشی از کتابش مینویسد:
” ساواک هنوز در ایران و خارج از ایران بسیار بد نام بود و تصمیم پرزیدنت کارتر درباره حفظ ارتباط سازمان سیا با ساواک، علیرغم وعدههایش درباره تعمیم حقوقبشر در جهان، تصمیمی دشوار و حساب شده بود.”
کنت پولاک (مأمور سابق سازمان سیا) نیز در کتاب خود مینویسد:
“افراد از خانههایشان دزدیده میشدند، هیچ محاکمهای وجود نداشت و هیچ احترامی برای حقوقبشر قائل نبودند. اعدام افراد امری پیش پا افتاده و عادی بود و روشهای شکنجهای که در زندان اوین تهران به کار برده میشد، بسیار وحشتناکتر از روشهای متداول در زندانهای لوبیانکا (مسکو) و یا ابوغریب (بغداد) بود.”
وی در جای دیگر مینویسد:
“رژیم شاه تنها طی دهه 1970 (1350)، تعداد 600 نفر روحانی را بازداشت، شکنجه، تبعید و یا مقتول کرد.”
همانطور که ملاحظه گردید، ساواک که در سال 1335 توسط سازمان سیا راهاندازی گردید، طی 22 سال بعد، یعنی تا هنگام سرنگونی رژیم شاهنشاهی در سال 1357، همواره در ارتباط مستقیم با سازمان سیا بوده، از کمکهای آموزشی، مشورتی و عملیاتی آنها برخوردار بوده است.
طبق اسناد ارائه شده، مشخص شد که ساواک، حداقل بخشی از شیوههای شکنجه زندانیان را توسط سیا آموزش دیده و طی این 22 سال، همواره از حمایتهای سازمان سیا برخوردار بوده است.
علیرغم آنکه دولتهای آمریکا در طی این سالها از جنایات ساواک در ایران، مطلع بودهاند، اما همواره به این حمایتها ادامه دادهاند. دولت کارتر نیز که با شعار “دفاع از حقوقبشر در سراسر جهان” به روی کار آمده بود، نفع خود را در آن میدید که چشم بر جنایات ساواک ببندد. در نتیجه، همکاری سیا و ساواک تا سقوط رژیم پهلوی همچنان ادامه مییابد.
لذا، به استناد موارد ارائه شده، دولت آمریکا در کلیه شکنجهها و کشتارهایی که در طی بیست و دو سال حیات ساواک انجام گرفته، شراکت داشته و مسئولیت مستقیم دارد.
قیام پانزدهم خرداد 1342
سیاست اصلاحات اقتصادی
در پانزدهم خرداد 1342، قیام مردم تهران، قم، شیراز، ورامین، و تعدادی از دیگر شهرهای کشور، توسط رژیمی که با کودتای 28 مرداد 1332 بر این کشور مسلط شده، جو خفقان و اختناق را بر سراسر ایران گسترده، و همواره به حمایتهای بیگانگان و بهویژه دولت آمریکا پشتگرم بود، به خاک و خون کشیده شد.
برای بررسی این قیام، ابتدا لازم است تا نگاهی به تحولات آن دوران و نقش آمریکا در این تحولات بیندازیم. پس از آن، به شرح خود قیام 15 خرداد، چگونگی سرکوب آن، و موضع مقامات آمریکائی در این رابطه، خواهیم پرداخت.
در اواخر دهه 1950، روی کار آمدن دولت فیدل کاسترو در کوبا، باعث تحولات زیادی در داخل آمریکا شد. کوبا که در نزدیکی مرزهای آمریکا قرار داشت، از نظر سیاسی به بلوک شرق نزدیک بود و این نزدیکی روز به روز افزایش بیشتری پیدا میکرد. این فرآیند باعث شد که دولت جمهوریخواه آمریکا در داخل و خارج از کشور با موج اعتراض مواجه شود.
علت انقلاب کوبا، حمایت بیچون و چرای آمریکا از رژیم فاسد “باتیستا” و نیز دفاع نابجا از منافع استعماری دولتهای غربی در این کشور عنوان شد. امری که باعث شد کوبا درست در کنار گوش آمریکا از حیطه نفوذ این کشور خارج شده و متحد بلوک شرق گردد.
به این صورت تا اوایل دهه 1960، که مصادف با ریاست جمهوری جان. اف. کندی بود، درست در کنار مرزهای آمریکا یک حکومت ضدآمریکائی شکل گرفت که با آن هیچ کاری نمیشد کرد.
در همین ارتباط، مهمترین مشکلی که سیاست خارجی آمریکا را در دورههای بعدی شکل داد این بود که در آسیا و بهطور خاص در خاورمیانه و برخی کشورهای آفریقایی، خطر نفوذ کمونیسم وجود داشت. کمونیسم بینالمللی در جاهایی که در گذشته نفوذی نداشت به موفقیتهایی نائل آمده بود و این مناطق درست جاهایی بودند که حریم امنیتی غرب به شمار میآمدند. در عراق، غنا، گینه و بسیاری از نقاط دیگر آسیا و آفریقا کمونیستها فعالیتهای قابل ملاحظهای را آغاز کرده بودند. نفوذ شوروی در آسیا برای غرب نگرانیهای زیادی تولید کرده بود. مصر، عراق، مراکش، افغانستان، لائوس، کامبوج، سودان و برخی دیگر از کشورهای آسیایی و آفریقایی با شوروی روابط اقتصادی برقرار کرده بودند.
علت اینکه شوروی در این مناطق به موفقیت نایل آمد چه بود؟ حقیقت این است که در این کشورها علت اصلی گرایش بهسوی اردوگاه شرق نه مسائل ایدئولوژیک، بلکه تحقیری بود که از ناحیه دنیای سرمایهداری بر آنها وارد میآمد. در کلیه این کشورها، شرکتها و نیز دولتهای غربی نفوذی تمام عیار داشتند و کشورهای میزبان را ملک طلق خویش تلقی میکردند. مردم تحقیر میشدند و از سوی دیگر نظر و رأی آنها در مورد سرنوشت خودشان نادیده گرفته میشد. در واقع گرایش به شوروی ناشی از تحقیری بود که دولتهای غربی در حق کشورهای عقب نگاهداشته شده روا میداشتند و حق تعیین سرنوشت آنها را نادیده میگرفتند.
حوادثی همچون قیام دانشجویان در کرهجنوبی و کودتای نظامی در ترکیه نیز انتقادات به آیزنهاور (رئیسجمهور آمریکا) را شدت بخشید. مردم آمریکا میگفتند چرا دولت آمریکا باید از حکومتهای فاسد و ضد مردمی حمایت سیاسی و نظامی نماید و آنها را سرپا نگه دارد تا سیل مخالفتها متوجه مردم آمریکا شود؟
گمان کندی این بود که تنها راه جلوگیری از مسئله یادشده این است که کمکهای اقتصادی برای پیشرفت در اختیار کشورهایی که در آنها جنبشهای آزادی بخش جریان دارد قرارداده شود. با این طرز تلقی بود که کندی از برنامه جدید کمکهای متقابل برای بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشورهای دیگر دفاع کرد.
”جیمز بیل” محقق ایرانشناس آمریکایی، در کتاب خود در این مورد مینویسد:
”جان.اف.کندی سیاست خارجیای را اتخاذ کرد که برای تشویق اصلاحات مسالمتآمیز از بالا بهمنظور متوقف کردن انقلاب خشونتبار از پایین، تدوین شده بود. محور اصلی این برنامه، “اتحاد برای پیشرفت” بود که در سیزدهم ماه مارس 1961 اعلام شد و در مورد آمریکای لاتین به اجرا گذاشته شد. این برنامه مهیج درصدد بود رژیمهای ناتوان و غیرمحبوب آمریکای لاتین را تحت فشار قرار دهد تا با اعلام اصلاحات، از انقلاب مصون بمانند. نیروی محرک برنامه “اتحاد برای پیشرفت”، پیروزی فیدل کاسترو در کوبا بود. از نظر کندی و مشاورین او، برنامه اقتصادی و در مرکز آن اصلاحات ارضی و بهبود سیستمهای آموزشی، بهداشت و مسکن، بهترین راه برای جلوگیری از کوباهای آتی در آمریکای لاتین بود. دولت کندی علاوه بر انجام اصلاحات از بالا، تاکتیک دومی را در تلاش خود برای منحرفکردن هجوم کمونیسم به جهان سوم اتخاذ کرد. اگر اصلاحات با موفقیت توأم نمیشد، در آن صورت نخبگان دوست باید از نیروی نظامی برای آرام کردن قیامهای مردمی استفاده میکردند.”
سیاستمداران آمریکا از این که چند سال پس از کودتای 1332 ، نا آرامی سیاسی در ایران دوباره سربرآورد، نگران بودند. رهنمودهای متعددی از شورای امنیت ملی آمریکا درباره ایران به رشد ناآرامی سیاسی اشاره میکرد و توصیه مینمود حکومت ایران برای اقدام به اصلاحات سیاسی و اقتصادی تحت فشار قرار گیرد.
به نقل از کتاب: ردپای 60 سال خیانت و جنایت – روایتی مستند از دخالت ها و جنایات آمریکا در ایران 1332-1392
تالیف: کامران غضنفری
منبع : روزنامه کیهان – شماره 20682 – چهارشنبه 18 دی 1392- صفحه6