قزل قلعه زندان سرخ پهلوی
قزل قلعه زندان سرخ پهلوی
عنوان کتاب: قزل قلعه زندان سرخ پهلوی
مؤلف:یعقوب لطفی
ناشر: موزه عبرت ایران
زبان: فارسی
سال چاپ: 1392
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 3000 نسخه
تعداد صفحات: 320
قطع و نوع جلد: رقعی (شومیز)
متن ذيل برگرفته از مقدمه كتاب قزل قلعه زندان سرخ پهلوي است كه توسط موزه عبرت ايران منتشرگرديده است.
اين متن به جهت اهميتی كه داشت انتخاب و تقديم شما همراهان هميشگي ميگردد:
قزل قلعه يا قزل قلاع (قلعه سرخ) نامي دردآشنا در ادبيات مبارزات سياسي ميهن زخم خورده ايران، از سلاطين و شاهان بوده و جاويد خواهد ماند ولي صد افسوس كه آن را با سبوعيت باورنكردني و عجلهاي شگرف در يك روز غمانگيز با چنگال آهنين با خاك يكسان كرده، چنان كه گويي از ابتدا چنين هويتي وجود نداشته است. اكنون پس از گذشت چند دهه از اين كار ستمآلوده، حسرت ديدن و زنده شدن خاطرات دلاورمردان و شيرزنان ظلمستيز، بر دل و روح آنها به جاي مانده است. خداوند را سپاسگزارم كه توفيق عنايت فرمود پس از سالها سپري شدن اين واقعيت تلخ، بتوانم اين موضوع مهم تاريخي را يادآور شوم و مطالبي را در حد بضاعت براي علاقهمندان و دلسوختگان فراهم نمايم تا انشاءالله با فراهم شدن زمينههاي تحقيقي – پژوهشي واكاوي عميقتري در باره اين مكان تاريخي – سياسي به وجود آيد. با توجه به قدمت اين محل كه در حدود يك قرن و نيم در اين مرز و بوم جا خوش كرده بود و صحنهها و حوادث و خاطرات فراواني را در دل خود جاي داده بود دستمايه بسيار ارزشمندي براي محققين در حوزههاي مختلف خواهد بود. بررسي « قزل قلعه» از جهات متعدد قابل اعتنا ميباشد. مواردي از قبيل «قزل قلعه و تاريخ ساخت و عوامل ايجاد آن»، « قزل قلعه ارتباطش با سلسله شاهي قاجار»، «قزل قلعه و رژيم پهلوي» ، « قزل قلعه و انبار مهمات ارتش» ، « قزل قلعه و زندان در رژيم پهلوي» ، « قزل قلعه و خاطرات زندانيان سياسي» ، « قزل قلعه و تهران قديم» ، « قزل قلعه و سرنوشت آن از نظر حقوقي» و « قزل قلعه و شكنجههايش»، ميتواند مورد توجه پژوهشگران و محققين و البته علاقهمندان قرار بگيرد.
هر چند به نظر ميرسد پرداختن به اين مسئله قدري دير هنگام مينمايد ولي اساتيد تاريخ و پژوهشگران معتقدند هيچ زماني براي روشن ساختن زواياي پنهان تاريخ دير نيست، لذا خوانندگان محترم شاهد كاوشها، تحقيقات، پژوهشهاي فراواني براي بررسي تاريخ گذشتگان همچنان در كانون توجه محققين قرار دارد و پرداختن به موضوع قزلقلعه ضمن دارا بودن ويژگيهاي يك موضوع تاريخي، مورد تقاضاي همه دلسوختگان و مبارزين سياسي رژيم پهلوي نيز هست و صد البته دلايل ديگري براي واكاوي اين موضوع وجود دارد.
اين زندان در رديف مخوفترين و در عين حال بيكيفيتترين زندانهاي دنيا محسوب ميشد. اولاً اين محل به منظور زندان ساخته نشده بود و در ابتدا كاركرد كاروانسرايي و انباري را داشته و به تدريج در رژيم پهلوي تغيير كاربري ميدهد و با ايجاد تغييرات در داخل راهروها و اتاقها و ساخت حمام و امكنه ديگر تبديل به يكي از زندانهاي بيآبروي دنيا ميشود، به طوري كه قريب به اتفاق زندانيان سياسي رژيم پهلوي معتقدند آن چه در اين قلعه (بخوانيد زندان) و حمامش اتفاق افتاده يكي از شرمآورترين گوشههاي تاريخ انسانيت و بشريت است و در حدود سه دهه از اين محل بهرهبرداري و صدها نفر از بهترين فرزندان اين مرز و بوم از جمله فرزندان گرامي حضرت امام خميني(ره)1 ؛ حجج اسلام آقايان شهيد سيد مصطفي خميني و مرحوم سيد احمد خميني، در اين زندان محبوس بودهاند. آيات عظام متعددي طعم تلخ اسارت در اين زندان را چشيدهاند كه ميتوان به رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيتالله العظمي سيد علي حسيني خامنهاي، شهيد آيتالله قاضي طباطبايي، آيتالله مهدوي كني، شهيد سيد عبدالحسين دستغيب، آيتالله هاشمي رفسنجاني و امثالهم اشاره نمود و همچنين مبارزين سياسي دوران رژيم پهلوي مانند شهيد باهنر، شهيد سيد اسدالله لاجوردي، مرحوم دكتر علي شريعتي، حجج اسلام شجوني، معاديخواه، محمدعلي حيدري، شهيد محمد منتظري، رباني شيرازي و آقايان حبيبالله عسكراولادي، ناطق نوري، لاهوتي بخشي از عمر شريف خود را در اين ظلمخانه به سر بردند. از طرفي تعداد زيادي هم از افراد گروههاي كمونيست و ماركسيست مانند خسرو روزبه، محمود اعتمادزاده (بهآذين) و سايرين با غضب مأمورين رژيم پهلوي، راهي اين قلعه و زندان وحشتناك شدند.
هرچند اين زندان پس از دو دهه فعاليت در سال 1350 به دستور و فرمان محمدرضا شاه تعطيل و در سال 1360 به علت فرسودگي تخريب شد و آن را تبديل به ميدان ميوه و ترهبار كردند تا اين قطعه سياه رژيم پهلوي را از ياد و اذهان تاريخ پاك نمايند ولي بر خلاف تصور آنها هرگز اين اتفاق رخ نداد و بر خلاف تصور شاه و اعوان و انصارش از ذهن تاريخ استبداد و ديكتاتوري رژيم سلطنت حذف نشد و همانگونه كه ملاحظه مينماييد پس از گذشت چهل سال از آن كوبيدنها و تخريبها اين موضوع همچنان زنده و پويا است و براي نسل جديد ايران مسئله قابل توجهي قلمداد ميگردد. با توجه به بررسيهاي انجام شده كتاب مستقلي درباره قزل قلعه وجود ندارد يا حداقل بنده نگارنده از آن مطلع نشدم (البته با جستجوي فراوان) و به نظر ميرسد اين نوشتار ميتواند خلأ بوجود آمده را حتي در حد اندك پر و كامل نمايد و يقيناً مجموعه كاملي هم نخواهد بود كه اميد است به مرور زمان كاملتر شود.
با توجه به مطالب فوقالذكر، مطالعات گسترده ميداني كتابخانهاي براي تبيين اين موضوع آغاز و با مراجعه به كتابخانهها، سايتهاي اينترنتي، بهربرداري از 120.000 برگ سند منتشر شده توسط مركز بررسي اسناد تاريخي بررسي خاطرات به جاي مانده از زندانيان سياسي رژيم پهلوي و انجام مصاحبههاي شفاهي با مطلعين و محبوسين، سعي شد انشاءالله مطلبي از قلم نيفتد و در پايان اميد است اين تحقيق در چهار فصل، شامل فصل اول : شناخت قزلقلعه تاريخچه، موقعيت جغرافيايي، وضعيت ساختمان و نوع سازه و استوارهاي قزل قلعه، فصل دوم قزلقلعه به روايت محبوسين، فصل سوم – قزلقلعه و مبارزات سياسي، فصل چهارم – خاطرات زندانيان سياسي و در انتها عكسها تدوين و تقديم محضر علاقهمندان تاريخ سياسي ايران شود.
بديهي است تأثيرگذارترين قسمت اين كتاب مجموعه خاطرات زندانيان سياسي رژيم پهلوي خواهد بود زيرا اگر از قزلقلعه بعنوان يك زندان مخوف استفاده نميشد حتماً مانند قلاع ديگر محسوب ميشد آنچه امروز به اين مكان فاقد حضور فيزيكي (متأسفانه) هويت و اعتبار ميبخشد حضور صدها آزادي خواه و حقيقت جو و مبارز سياسي دوران سياه رژيم پهلوي در اين قلعه است. هر چند تمامي خاطرات بيان نشده است ولي هر آنچه كه فعلاً به جاي مانده است دستمايه بسيار خوبي براي آغاز راه و گشودن پنجرهاي جديد براي ديدن جنايات رژيم سلطنتي پهلوي است. رژيم سفاك و بيديني كه متأسفانه امروزه بعضي از خودفروختگان در لباس و چهرههاي مختلف در صدد تطهير آن هستند و البته موفق نخواهند شد. همانگونه كه آفتاب زير ابر نميماند، هيچوقت حقيقت پنهان نخواهد بود و با شكر و حمد الهي امروز شاهد بر ملا شدن خيانتهاي رضاخان و فرزند خائن وي در همه حوزهها هستيم و طشت رسوايي آنان چنان از بام بر روي زمين افتاده است كه صداي آن گوش هواخواهان آنها را نيز كر كرده است. در پايان اميدوارم همراهان و خوانندگان محترم نظرات و ديدگاههاي سازنده خود را به نگارنده منتقل و از هيچ راهنمايي در جهت پر بارتر كردن اين قطعه تاريخ دريغ نورزند.
به زندان قفس، مرغ دلم چون شاد ميگردد
مگر روزي كه از اين بند غم آزاد ميگردد
(فرخي يزدي)